•وقتی برادر ناتنیته و عاشقته• پارت 2~🌻
•وقتی برادر ناتنیته و عاشقته• پارت 2~🌻
🦊 #یونجون 🦊
چند ماه از اینکه شما دوتا خواهر و برادر شده بودید گذشت..
از اونجایی که مامانت و بابای یونجون معمولا بخاطر سفر کاری خونه نبودن، تو و یونجون اکثرا تو خونه باهم تنها بودید واسه همین در مدت زمان کوتاهی صمیمی شدید
با گذشت زمان.. یونجون خیلی حواسش بهت بود و با اینکه زیاد باهات شوخی میکرد و سربه سرت میزاشت ولی همزمان روی تو خیلی حساس بود
همیشه هروقت میخواستی بری بیرون باهات میومد..کافی بود یه پسر بهت نزدیک شه تا بلایی سر پسره بیاره که اسمش از یادش بره و واسه همین کاراش بود که سینگل مونده بودی..
با اینحال یه چندوقتی بود که زیادی حساس شده بود و تو نمیدونستی چرا..
نمیزاشت از کنارش دور بشی و حتی رفتارش نسبت به تو خیلی عجیب شده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 3 هم همون تک پارتی از یونجون هستش
در ادامه پارت 3 و آخرین پارت..
چند هفته میگذشت
حالا دیگه تو و یونجون به چشم خواهر و برادر همدیگرو نمیدیدید بلکه به عنوان کسی که عاشقشید کنار همدیگه بودید
بعد مدت ها تصمیم گرفتید که حقیقت رو به پدر و مادرتون بگید با اینکه میدونستید حتما مخالفت میکنن ولی این تاثیری روی رابطه شما دوتا نمیزاشت..عشق شما بهم اونقدری قوی بود که حرفای بقیه براتون اهمیتی نداشت و فقط از اینکه کنار همدیگه بودین بهترین لحظات زندگی رو میگذروندید
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #وانشات #چوی_یونجون #سناریو_یونجون #وانشات_یونجون #تی_اکس_تی #توباتو #fic_yeonjun #fic_txt #TXT #Yeonjun #Choi_Yeonjun
🦊 #یونجون 🦊
چند ماه از اینکه شما دوتا خواهر و برادر شده بودید گذشت..
از اونجایی که مامانت و بابای یونجون معمولا بخاطر سفر کاری خونه نبودن، تو و یونجون اکثرا تو خونه باهم تنها بودید واسه همین در مدت زمان کوتاهی صمیمی شدید
با گذشت زمان.. یونجون خیلی حواسش بهت بود و با اینکه زیاد باهات شوخی میکرد و سربه سرت میزاشت ولی همزمان روی تو خیلی حساس بود
همیشه هروقت میخواستی بری بیرون باهات میومد..کافی بود یه پسر بهت نزدیک شه تا بلایی سر پسره بیاره که اسمش از یادش بره و واسه همین کاراش بود که سینگل مونده بودی..
با اینحال یه چندوقتی بود که زیادی حساس شده بود و تو نمیدونستی چرا..
نمیزاشت از کنارش دور بشی و حتی رفتارش نسبت به تو خیلی عجیب شده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 3 هم همون تک پارتی از یونجون هستش
در ادامه پارت 3 و آخرین پارت..
چند هفته میگذشت
حالا دیگه تو و یونجون به چشم خواهر و برادر همدیگرو نمیدیدید بلکه به عنوان کسی که عاشقشید کنار همدیگه بودید
بعد مدت ها تصمیم گرفتید که حقیقت رو به پدر و مادرتون بگید با اینکه میدونستید حتما مخالفت میکنن ولی این تاثیری روی رابطه شما دوتا نمیزاشت..عشق شما بهم اونقدری قوی بود که حرفای بقیه براتون اهمیتی نداشت و فقط از اینکه کنار همدیگه بودین بهترین لحظات زندگی رو میگذروندید
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #وانشات #چوی_یونجون #سناریو_یونجون #وانشات_یونجون #تی_اکس_تی #توباتو #fic_yeonjun #fic_txt #TXT #Yeonjun #Choi_Yeonjun
۱۰.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.