ارباب خشن [پارت²¹]
#ارباب_خشن [پارت²¹]
مین سو: ممنون اجوما...خیلی خوشمزه بود.
اجوما: خواهش میکنم..
از روی صندلی پاشدم و روی لباسمو تکوندم و از اشپزخونه خارج شدم...راهمو به سمت پله ها کج کردم و اروم اروم جوری که به دلم فشار نیاد بالا رفتم_در زدم و منتظر جواب موندم..
جین: بیا تو.
درو باز کردم و رفتم تو..بهش خیره شدم..
جین: بخواب روی تخت.
مین: ب..باشه.
جین:نترس نمیخورمت.
روی تخت خوابیدم که از روی میز چندتا وسایل برداشت و اومد روی تخت_خواست لباسمو بده بالا که جلوش رو گرفتم.
جین: چیه؟
مین: دردم میگیره.
جین: خوب برای اینکه خوب بشی باید درد بکشی.
مین: این طوری بیشتر بهم استرس میدی.
جین: اوففف..اگه پانسمانتو عوض نکنم عفونت میکنه.
مین: ب.،باشه ولی اروم انجامش بده.
لباسمو داد بالا و با قیچی باند رو برید...پانسمان رو از روی دلم برداشت.
مین: اخخخخ
جین: منکه هنوز کاری نکردم.
گرمی به شیکمم زد و اروم شروع کرد به مالش دادن.
مین سو: چرا کمکم میکنی.(اخه به توچهههههه...حتما میخواد خوبت کنه که زودتر بفاکت بده😂🙂)
جین: زیادی حرف میزنی.
اسپریی برداشت و باهاش زخمم رو ضد عفونی کرد_دردم گرفته بود و تند نفس میکشیدم...دستمو گرفت که
نگاهم رفت به چهره خونسردش..
جین: اروم باش..
تک خنده ای کرد و رو بهم خم شد*
جین: تو که این همه دوست داشتی بمیری پس باید درد شو بکشی
مین: اره...حق با توعه.
جین: تو یه جوری از دردات میگی که انگار خیلی برات مشکله بزرگیه.
مین: مگه نیست.
جین: نه...میتونی دست به جیب خودت باشی یا اگه کسایی رو تو زندگیت پیدا کنی که تورو واقعا بخوان ..این همه مشکل تبدیل به یه چیز بی ارزش میشه.
مین:اومم گمونم تو داستان کل زندگی اخخخخ منو بدونی.
جین: اوم شاید.
مین:خیلی دوست داشتم هم صحبتی داشته باشم که باهاش حرفام رو درمیون بذارم.
جین:اهوم.
باند جدیدی برداشت و به دلم بست*..لباسمو پایین داد و از روی تخت بلند شد.
مین: اممم جین ممنون.
جین: گفته بودم که دوست ندارم دختری اسممو بگه..
مین: اره گمونم گفته بود..اما به هرحال ممنون.
من فک میکردم که توی دل جین فقط سیاهیه اما میشه گفت روشنایی هم توی دلش داره_رفت سمت اینه و خودشو توش نگاه کرد...عطری روی میز بود که به خودش زد...بوی تلخی داشت*
از روی تخت بلند شدم که تلفنش زنگ خورد...وقتی به صفحه گوشیش نگاه کرد پوفی کشید و جواب داد.
جین: بله؟
جین: ببین کاترین...
مین سو: ممنون اجوما...خیلی خوشمزه بود.
اجوما: خواهش میکنم..
از روی صندلی پاشدم و روی لباسمو تکوندم و از اشپزخونه خارج شدم...راهمو به سمت پله ها کج کردم و اروم اروم جوری که به دلم فشار نیاد بالا رفتم_در زدم و منتظر جواب موندم..
جین: بیا تو.
درو باز کردم و رفتم تو..بهش خیره شدم..
جین: بخواب روی تخت.
مین: ب..باشه.
جین:نترس نمیخورمت.
روی تخت خوابیدم که از روی میز چندتا وسایل برداشت و اومد روی تخت_خواست لباسمو بده بالا که جلوش رو گرفتم.
جین: چیه؟
مین: دردم میگیره.
جین: خوب برای اینکه خوب بشی باید درد بکشی.
مین: این طوری بیشتر بهم استرس میدی.
جین: اوففف..اگه پانسمانتو عوض نکنم عفونت میکنه.
مین: ب.،باشه ولی اروم انجامش بده.
لباسمو داد بالا و با قیچی باند رو برید...پانسمان رو از روی دلم برداشت.
مین: اخخخخ
جین: منکه هنوز کاری نکردم.
گرمی به شیکمم زد و اروم شروع کرد به مالش دادن.
مین سو: چرا کمکم میکنی.(اخه به توچهههههه...حتما میخواد خوبت کنه که زودتر بفاکت بده😂🙂)
جین: زیادی حرف میزنی.
اسپریی برداشت و باهاش زخمم رو ضد عفونی کرد_دردم گرفته بود و تند نفس میکشیدم...دستمو گرفت که
نگاهم رفت به چهره خونسردش..
جین: اروم باش..
تک خنده ای کرد و رو بهم خم شد*
جین: تو که این همه دوست داشتی بمیری پس باید درد شو بکشی
مین: اره...حق با توعه.
جین: تو یه جوری از دردات میگی که انگار خیلی برات مشکله بزرگیه.
مین: مگه نیست.
جین: نه...میتونی دست به جیب خودت باشی یا اگه کسایی رو تو زندگیت پیدا کنی که تورو واقعا بخوان ..این همه مشکل تبدیل به یه چیز بی ارزش میشه.
مین:اومم گمونم تو داستان کل زندگی اخخخخ منو بدونی.
جین: اوم شاید.
مین:خیلی دوست داشتم هم صحبتی داشته باشم که باهاش حرفام رو درمیون بذارم.
جین:اهوم.
باند جدیدی برداشت و به دلم بست*..لباسمو پایین داد و از روی تخت بلند شد.
مین: اممم جین ممنون.
جین: گفته بودم که دوست ندارم دختری اسممو بگه..
مین: اره گمونم گفته بود..اما به هرحال ممنون.
من فک میکردم که توی دل جین فقط سیاهیه اما میشه گفت روشنایی هم توی دلش داره_رفت سمت اینه و خودشو توش نگاه کرد...عطری روی میز بود که به خودش زد...بوی تلخی داشت*
از روی تخت بلند شدم که تلفنش زنگ خورد...وقتی به صفحه گوشیش نگاه کرد پوفی کشید و جواب داد.
جین: بله؟
جین: ببین کاترین...
۷۲۷
۲۰ دی ۱۴۰۳