+راست میگفت...شاید...من لیاقتم همینجا موندنه..)
+راست میگفت...شاید...من لیاقتم همینجا موندنه..)
تسلیم شدمو از پشت به در تکیه دادمو نشستم.
+هققق...اره اره باید همینجا بپوسم...)
نا امید شده بودمو کاملا افسرده شده بودم،من تاحالا توی زندگی واقعی نبودم و نمیتونستم تحملش کنم.
یا باید کشورو نجات میدادم یا باید فرار میکردم...
صدایی از بیرون پنجره شنیدم،اروم اروم بلند شدم ببینم چیه که یدفعه شیشه شکست و....
(لایک ۵٠تا)
تسلیم شدمو از پشت به در تکیه دادمو نشستم.
+هققق...اره اره باید همینجا بپوسم...)
نا امید شده بودمو کاملا افسرده شده بودم،من تاحالا توی زندگی واقعی نبودم و نمیتونستم تحملش کنم.
یا باید کشورو نجات میدادم یا باید فرار میکردم...
صدایی از بیرون پنجره شنیدم،اروم اروم بلند شدم ببینم چیه که یدفعه شیشه شکست و....
(لایک ۵٠تا)
۵۴۱
۲۰ دی ۱۴۰۳