❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation - a new beginning"
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part15
ـــ بزار بره!
والری با تحکم گفت و تهیونگ محکم تر به کمر نیک چنگ زد: باید باهم حرف بزنیم.
والری به چشمای خیس نیک نگاه کرد: گفتم ولش کن.
صداش رو بالا نمیبرد چون میدونست نیک از صدای بلند وحشت داره.
تهیونگ با حسادت به موهای نیک چنگ انداخت: به خاطر این برده انقدر جوش اوردی؟ اصلا میدونی تا حالا زیر چندتا مرد بوده؟
نیک نالید و تهیونگ پوزخند زد: حالا میفهمم چرا انقدر طرفدار داره!
والری طاقت نیاورد و با قدم های تند به سمت تهیونگ حمله کرد: گفتم ولش کن حرومزاده.
مشت محکمی که حواله فک تهیونگ کرد، بیشتر از اینکه درد داشته باشه باعث تعجب تهیونگ شد!
چه بلایی سر اون دختر کیوت و معصوم اومده بود؟ همون دختری که برای ابراز علاقه های الکیش سرخ و سفید میشد؟!
نیک از غفلت تهیونگ استفاده کرد و خودش رو به والری چسپوند.
والری: برو عقب نیک.
هرچند نیک نمیفهمید اما کاملا مشخص بود والری ازش میخاست که دور بشه.
ـــ هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسه که روم دست بلند کنی.
تهیونگ گفت و فکش رو مالید.
والری با اخم جواب داد: پس چه فکری کردی؟ اینکه مثل احمقا نگاهت میکنم؟ یا میزارم تو منو بزنی؟
تهیونگ با غم نگاهش کرد: چقدر شبیه آلفاجم شدی، وحشی و دست نیافتنی!
قلب والری تکون ریزی خورد اما اهمیت نداد: خوشبختانه فهمیدم نر هایی مثل شما چقدر پست و بی ارزشن!
تهیونگ دست والری رو گرفت و گذاشت رو سینش: من جئون نیستم والری، منم تهیونگ... همون که دوسش داشتی!
والری: تو جئون نیستی میدونم، اره تو
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part15
ـــ بزار بره!
والری با تحکم گفت و تهیونگ محکم تر به کمر نیک چنگ زد: باید باهم حرف بزنیم.
والری به چشمای خیس نیک نگاه کرد: گفتم ولش کن.
صداش رو بالا نمیبرد چون میدونست نیک از صدای بلند وحشت داره.
تهیونگ با حسادت به موهای نیک چنگ انداخت: به خاطر این برده انقدر جوش اوردی؟ اصلا میدونی تا حالا زیر چندتا مرد بوده؟
نیک نالید و تهیونگ پوزخند زد: حالا میفهمم چرا انقدر طرفدار داره!
والری طاقت نیاورد و با قدم های تند به سمت تهیونگ حمله کرد: گفتم ولش کن حرومزاده.
مشت محکمی که حواله فک تهیونگ کرد، بیشتر از اینکه درد داشته باشه باعث تعجب تهیونگ شد!
چه بلایی سر اون دختر کیوت و معصوم اومده بود؟ همون دختری که برای ابراز علاقه های الکیش سرخ و سفید میشد؟!
نیک از غفلت تهیونگ استفاده کرد و خودش رو به والری چسپوند.
والری: برو عقب نیک.
هرچند نیک نمیفهمید اما کاملا مشخص بود والری ازش میخاست که دور بشه.
ـــ هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسه که روم دست بلند کنی.
تهیونگ گفت و فکش رو مالید.
والری با اخم جواب داد: پس چه فکری کردی؟ اینکه مثل احمقا نگاهت میکنم؟ یا میزارم تو منو بزنی؟
تهیونگ با غم نگاهش کرد: چقدر شبیه آلفاجم شدی، وحشی و دست نیافتنی!
قلب والری تکون ریزی خورد اما اهمیت نداد: خوشبختانه فهمیدم نر هایی مثل شما چقدر پست و بی ارزشن!
تهیونگ دست والری رو گرفت و گذاشت رو سینش: من جئون نیستم والری، منم تهیونگ... همون که دوسش داشتی!
والری: تو جئون نیستی میدونم، اره تو
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.