قرارمان باشد

قرارمان باشد
برای شب چهارشنبه‌ی آخر سال
من می‌ایستم کنار آتش
و تو از دور نگاهم کن
من کنار شعله‌ها برای تو می‌میرم
و تو قهر سنگین‌ت را فراموش کن

قرارمان باشد
برای شب چهارشنبه‌ی آخر سال
من چادر بر سر می‌کشم
و بر در خانه‌ت می‌کوبم
تو خودت را به نشناختن بزن
و کمی نقل در پیاله‌ام بریز
من فال گوش می‌ایستم
و تو برای آشتی نیت کن

#شیما_سبحانی
#چهارشنبه_سوریتون_عاشقونه
‌‌
دیدگاه ها (۲۱)

بابابزرگ بود و یڪ طاقچه پر از نوار ڪاست از نجواهای آرام قدیم...

مـن‌بہ‌قربان‌خداچـون‌‌کہ‌مـراغمگین‌دیدبھرخوشحالـے‌منּ‌دردلم‌...

گر چه او هرگز نمی‌گیرد ،‏ز حال ما خبر ...‏درد او هر شب ،‏خبر...

همون موقعى كه حالمون خوب بود نبايد ميذاشتيم فردا ميشد، الان ...

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

پارت ۶۸ فیک ازدواج مافیایی

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط