کیش و مات
کیش و مات
پارت 27
دیانا
دلم میخواست برم پیش ستایش ولی میدونستم حالش خوب نیست و اگه برم میشینم گریه میکنم و حال اونم بدتر میشه
طاها : دیانا پاشو بریم کافه یه چیزی بخور الان یه روزه جیزی نخوردی حالت بد میشه
دیانا : نمیخوام، نمیام، تا ارسلان خوب نشه نمیام
مهشاد
خیلی حال دیانا بد بود اگه همین طوری پیش میرفت بدون شک اونم یه چیزیش میشد به خاطر همین رفتم یه ساندویچ خریدم رفتم پیش دیانا روی صندلی پشت اتاق عمل همه نشسته بودن رفتم پیش دیانا
مهشاد : دیانا بیا اینو بخور
دیانا : نمیخورم.
همون لحظه دکتر اومد
دکتر : حالش خوبه خطر از بیخ گوشش گذشت
دیانا : دکتر میشه ببینمش
منم از این فرصت سو استفاده کردم و با ام و اشاره به دکتر فهموندم بهش بگه ساندویچ رو بخوره
دکتر : تا این ساندویچ رو نخوری نمیزارم ببینیش
بعد حرف دکتر اصلا نفهمیدم دیانا اینو چطوری از دستم گرفت
دیانا : این بی صاحاب رو بده
در عرض یک دقیقه ساندویچ رو تموم کرد
فرزاد : دختر الان خفه میشی
دیانا( با دهن پر) : نمیتونم باید سریع بخورم برم پیش ارسلانم
دیانا
همین که ساندویچ تموم شد دویدم پیش دکتر هنوز دهنم پر بود
دیانا : دکتر میتونم برم پیش ارسلان
دکتر ( با خنده) : اره برو
دیانا : ممنون
دویدم رفتم پیش ارسلان زمین سر بود جوری میرفتم که کم مونده بود بخورم زمین اما برام مهم نبود مهم ارسلان بود
متین
داشتیم با امیر میرقصیدیم که زنگ خونه خورد
متین : لعنت بر خر مگس مرکعه گیر
امیر : برو درو باز کن
متین : خودت برو
امیر : تو برو
متین : خودت برو
دوباره زنگ خونه خورد و این دفعه هر دو با هم رفتیم دم در و غذا رو تحویل گرفتیم
امیر : اگه از من باشه همین جا میشینم میخورم.
متین : خب به من چه بشین بخور
امیر : بی ادب
متین : والا
خب اینم از ابن پارت الان دو تا پارت دیوه هم مینویسم چون عید هست و اگه چند روز نبودم خرید عید داشتم میکردم ببخشید
مخصوصا از هانا واقعا معذرت میخوام
پارت 27
دیانا
دلم میخواست برم پیش ستایش ولی میدونستم حالش خوب نیست و اگه برم میشینم گریه میکنم و حال اونم بدتر میشه
طاها : دیانا پاشو بریم کافه یه چیزی بخور الان یه روزه جیزی نخوردی حالت بد میشه
دیانا : نمیخوام، نمیام، تا ارسلان خوب نشه نمیام
مهشاد
خیلی حال دیانا بد بود اگه همین طوری پیش میرفت بدون شک اونم یه چیزیش میشد به خاطر همین رفتم یه ساندویچ خریدم رفتم پیش دیانا روی صندلی پشت اتاق عمل همه نشسته بودن رفتم پیش دیانا
مهشاد : دیانا بیا اینو بخور
دیانا : نمیخورم.
همون لحظه دکتر اومد
دکتر : حالش خوبه خطر از بیخ گوشش گذشت
دیانا : دکتر میشه ببینمش
منم از این فرصت سو استفاده کردم و با ام و اشاره به دکتر فهموندم بهش بگه ساندویچ رو بخوره
دکتر : تا این ساندویچ رو نخوری نمیزارم ببینیش
بعد حرف دکتر اصلا نفهمیدم دیانا اینو چطوری از دستم گرفت
دیانا : این بی صاحاب رو بده
در عرض یک دقیقه ساندویچ رو تموم کرد
فرزاد : دختر الان خفه میشی
دیانا( با دهن پر) : نمیتونم باید سریع بخورم برم پیش ارسلانم
دیانا
همین که ساندویچ تموم شد دویدم پیش دکتر هنوز دهنم پر بود
دیانا : دکتر میتونم برم پیش ارسلان
دکتر ( با خنده) : اره برو
دیانا : ممنون
دویدم رفتم پیش ارسلان زمین سر بود جوری میرفتم که کم مونده بود بخورم زمین اما برام مهم نبود مهم ارسلان بود
متین
داشتیم با امیر میرقصیدیم که زنگ خونه خورد
متین : لعنت بر خر مگس مرکعه گیر
امیر : برو درو باز کن
متین : خودت برو
امیر : تو برو
متین : خودت برو
دوباره زنگ خونه خورد و این دفعه هر دو با هم رفتیم دم در و غذا رو تحویل گرفتیم
امیر : اگه از من باشه همین جا میشینم میخورم.
متین : خب به من چه بشین بخور
امیر : بی ادب
متین : والا
خب اینم از ابن پارت الان دو تا پارت دیوه هم مینویسم چون عید هست و اگه چند روز نبودم خرید عید داشتم میکردم ببخشید
مخصوصا از هانا واقعا معذرت میخوام
۱۵.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.