کیش و مات
کیش و مات
پارت 29
دیانا
رفتم از اتاق بیرون و یه فکر شیطانی به سرم زد که یکم بجه ها رو اذیت کنم
با یه حالت ماتم زده رفتم سمت بجه ها که همه دویدم سمتم
اتوسا : حالت خوبه جی شده
فرزاد : اتفاقی برای ارسلان افتاده
عرفان : یه چیزی بگو چرا ساکتی
مهراب : جون به لبمون کردی حرف بزن
پانیذ : جون من حرف برن داری میترسونیمون
رومینا : چیزی شده
مهشاد : ارسلان چیزیش شده
طاها : دختر حرف بزن دارم سکته میکنم
مرسلی : منم
دیانا : ارسلان
همه : ارسلان چی
رنگ به روشون نبود شده بودن گچ دیوار
دیانا (با خنده) : ارسلان بهوش اونده همه حیغ زدن و دویدن سمت اتاق ارسلان و منم پشتشون رفتم
ارسلان
یه دفعه در اتاقم باز شد و همه پریدن روم و بغلم کردن
ارسلان : بابا له شدم
دیانا
رفتم توی اتاق دیدم کل پسرا افتادن روی ارسلان منم یه حیغ فرابنفش کشیدم که همه پسرا از رو ارسلان بلند شدن و همه به من نگاه میکردن حتی ارسلان رنگ به روش نبود
دیانا ( با حیغ) : چرا افتادین روش اون تازه بهوش اومده همین چند ساعت پیش عمل شده خرای نفهم
رفتم سمت ارسلان و سرش گذاشتم رو سینم و بغلش کردم
دیانا : دفعه اخرتون باسه میوفتین روش
پسرا : زدحال
دیانا : بجه ها ساعت چنده
المیرا : ساعت 5 صبح
دیانا : ساعت 12 متین میرسه ایران
دیانا : ارسلانم میزاری برم فرودگاه دنبالش با مهشاد و المیرا و رومینا میرم باشه عشقم
ارسلان : باشه برو ولی باهاش گرم نگیر
دیانا : به مولا که عشق خودمی
ستایش
بهم ارامبخش زده بودن به خاطر همین خواب بودم وقتی چشام رو باز کردم سوزش دست رو احساس کردم که فهمیدم سرم دستمه و روی اون یکی دستم رضا خوابیده ساعت رو نگاه کردم 5 صبح بود زنگ پرستار رو زدم که پرستار اومد
ستایش : میشه سرم رو از تو دستم در بیارین
پرستار : البته
ستایش : ببخشید شما از وضعیت ارسلان کاشی خبر دارین
پرستار : بله بهوش اومدن الان دوستاشون پیششونن
ستایش : میشه منم برم
پریتار : به این شرط که بعد نیم یاعت برگردی
ستایش : قول میدم برگردم ممنون
پرستار رفت بیرون و منم اروم دست رو از زیر سر رضا کشیدم بیرون و رفتم بیرون رفتم سمت اتاق ارسلان و وقتی درو باز کردم همین که دیانا منو دید پرید بغلم و محکم بغلم کرد و منم محکم تر از خودش بغلش کردم
ارسلان : حسودیم شد منم بغل میخوام
محراب : اه اه چندش
ستایش : حسود
ستایش : خوشحالم که حالت خوبه کاشی
ارسلان : منم خوشحالم مکه حالت خوبه جعفری
دیانا : رضا کو
ستایش : رضا خوابیده
طاها : مثلا جون خودش همراه مریضه
مرسلی : وای بجه ها به نقشه توپ دارم که رضا رو اذیت کنیم چه شود فقط امیدوارم که نمیریم به دست رضا
پارت 29
دیانا
رفتم از اتاق بیرون و یه فکر شیطانی به سرم زد که یکم بجه ها رو اذیت کنم
با یه حالت ماتم زده رفتم سمت بجه ها که همه دویدم سمتم
اتوسا : حالت خوبه جی شده
فرزاد : اتفاقی برای ارسلان افتاده
عرفان : یه چیزی بگو چرا ساکتی
مهراب : جون به لبمون کردی حرف بزن
پانیذ : جون من حرف برن داری میترسونیمون
رومینا : چیزی شده
مهشاد : ارسلان چیزیش شده
طاها : دختر حرف بزن دارم سکته میکنم
مرسلی : منم
دیانا : ارسلان
همه : ارسلان چی
رنگ به روشون نبود شده بودن گچ دیوار
دیانا (با خنده) : ارسلان بهوش اونده همه حیغ زدن و دویدن سمت اتاق ارسلان و منم پشتشون رفتم
ارسلان
یه دفعه در اتاقم باز شد و همه پریدن روم و بغلم کردن
ارسلان : بابا له شدم
دیانا
رفتم توی اتاق دیدم کل پسرا افتادن روی ارسلان منم یه حیغ فرابنفش کشیدم که همه پسرا از رو ارسلان بلند شدن و همه به من نگاه میکردن حتی ارسلان رنگ به روش نبود
دیانا ( با حیغ) : چرا افتادین روش اون تازه بهوش اومده همین چند ساعت پیش عمل شده خرای نفهم
رفتم سمت ارسلان و سرش گذاشتم رو سینم و بغلش کردم
دیانا : دفعه اخرتون باسه میوفتین روش
پسرا : زدحال
دیانا : بجه ها ساعت چنده
المیرا : ساعت 5 صبح
دیانا : ساعت 12 متین میرسه ایران
دیانا : ارسلانم میزاری برم فرودگاه دنبالش با مهشاد و المیرا و رومینا میرم باشه عشقم
ارسلان : باشه برو ولی باهاش گرم نگیر
دیانا : به مولا که عشق خودمی
ستایش
بهم ارامبخش زده بودن به خاطر همین خواب بودم وقتی چشام رو باز کردم سوزش دست رو احساس کردم که فهمیدم سرم دستمه و روی اون یکی دستم رضا خوابیده ساعت رو نگاه کردم 5 صبح بود زنگ پرستار رو زدم که پرستار اومد
ستایش : میشه سرم رو از تو دستم در بیارین
پرستار : البته
ستایش : ببخشید شما از وضعیت ارسلان کاشی خبر دارین
پرستار : بله بهوش اومدن الان دوستاشون پیششونن
ستایش : میشه منم برم
پریتار : به این شرط که بعد نیم یاعت برگردی
ستایش : قول میدم برگردم ممنون
پرستار رفت بیرون و منم اروم دست رو از زیر سر رضا کشیدم بیرون و رفتم بیرون رفتم سمت اتاق ارسلان و وقتی درو باز کردم همین که دیانا منو دید پرید بغلم و محکم بغلم کرد و منم محکم تر از خودش بغلش کردم
ارسلان : حسودیم شد منم بغل میخوام
محراب : اه اه چندش
ستایش : حسود
ستایش : خوشحالم که حالت خوبه کاشی
ارسلان : منم خوشحالم مکه حالت خوبه جعفری
دیانا : رضا کو
ستایش : رضا خوابیده
طاها : مثلا جون خودش همراه مریضه
مرسلی : وای بجه ها به نقشه توپ دارم که رضا رو اذیت کنیم چه شود فقط امیدوارم که نمیریم به دست رضا
۱۹.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.