کیش و مات
کیش و مات
پارت 26
ممد : ببین اورژانس اومد من باید برم ولی اگه دیانا بهوش اومد بهش بگین حال ارسلان خوبه و پیداش کردیم ولی به بجه های دیگه بگو
رضا : باشه داداش
وقتی تلفن رو قطع کردم اورژانس نزدیک ماشین وایساد و اومدن ارسلان رو بردن و ما هم پشتش میرفتیم بیمارستان
دیانا
با سوزش دستم بیدار شدم دیدم سرم تو دستمه ولی بدون توجه به سرم و سوزنش سرم رو کندم دستم داشت خون میومد ولی برام مهم نبود از اتاق رفتم بیرون دیدم المیرا و مهشاد و رومینا و پانیذ و اتوسا نشستن رو زمین و تا منو دیدن اومدن سمتم
اتوسا : دیانا دستت چرا سرم کندی نگفتی سوزن تو دستت بمونه یا رگت پاره بشه
مهشاد : راست میگه
دیانا( با داد) : بس کنید من خوبم ارسلان، ارسلان خوبه، پیداش کردین
امیرنکا : اره حالش خوبه پیداش کردن
وقتی اینو شنیدم قلبم اروم گرفت
دیانا : حالش خوبه جیزیش نشده
مهشاد : نه حالش خوبه
رومینا : بیا بیا بریم پرستار دستت رو ببنده
دیانا : باشه بریم
دیانا : راستی طاها کجاست
رومینا : رفت اب بگیره الان میاد
دیانا : ستایش کجاست حالش خوبه
رومینا
یه نگاه به المیرا انداختم که المیرا سرش رو به نشونه نگو تکون داد
رومینا : اره حالش خوبه دیگه باید بر میگشت اتاقش چون دکتر بهش گیر داد رضا هم الان پیشش هست
دیانا : خب خداروشکر که خوبه
ممد
رسیدیم بیمارستان دیدم همه بجه ها دیوویدن سمتمون باهامون تا دم اتاق عمل اومدن و ارسلان رو بردن داخل اتاق به ما گفتم کی گروه خونیش به ارسلان میخوره
ممد : من
پرستار : پس لطفا با من بیاید
ممد : چشم عرفان همه جیو تعریف کن
و من همراه پرستار رفتم
عرفان
همه بچه ها داشتن بهم نگاه میکردن که همه چیو تعریف کردم
عرفان : راستی دیانا کجاست
مهشاد همه جیو برام تعریف کرد که بلافاصله دیانا اومد و دویید سمتم
دیانا : حال ارسلان خوبه تو رو خدا بگو
عرفان : اروم باش حالش خوبه سرش ضربه دیده بردنش اتاق عمل ولی مطمعن باش خوب میشه قول میدم بهت
دیانا زد زیر گریه و همه سعی در اروم مردن اون داشتیم
پارت 26
ممد : ببین اورژانس اومد من باید برم ولی اگه دیانا بهوش اومد بهش بگین حال ارسلان خوبه و پیداش کردیم ولی به بجه های دیگه بگو
رضا : باشه داداش
وقتی تلفن رو قطع کردم اورژانس نزدیک ماشین وایساد و اومدن ارسلان رو بردن و ما هم پشتش میرفتیم بیمارستان
دیانا
با سوزش دستم بیدار شدم دیدم سرم تو دستمه ولی بدون توجه به سرم و سوزنش سرم رو کندم دستم داشت خون میومد ولی برام مهم نبود از اتاق رفتم بیرون دیدم المیرا و مهشاد و رومینا و پانیذ و اتوسا نشستن رو زمین و تا منو دیدن اومدن سمتم
اتوسا : دیانا دستت چرا سرم کندی نگفتی سوزن تو دستت بمونه یا رگت پاره بشه
مهشاد : راست میگه
دیانا( با داد) : بس کنید من خوبم ارسلان، ارسلان خوبه، پیداش کردین
امیرنکا : اره حالش خوبه پیداش کردن
وقتی اینو شنیدم قلبم اروم گرفت
دیانا : حالش خوبه جیزیش نشده
مهشاد : نه حالش خوبه
رومینا : بیا بیا بریم پرستار دستت رو ببنده
دیانا : باشه بریم
دیانا : راستی طاها کجاست
رومینا : رفت اب بگیره الان میاد
دیانا : ستایش کجاست حالش خوبه
رومینا
یه نگاه به المیرا انداختم که المیرا سرش رو به نشونه نگو تکون داد
رومینا : اره حالش خوبه دیگه باید بر میگشت اتاقش چون دکتر بهش گیر داد رضا هم الان پیشش هست
دیانا : خب خداروشکر که خوبه
ممد
رسیدیم بیمارستان دیدم همه بجه ها دیوویدن سمتمون باهامون تا دم اتاق عمل اومدن و ارسلان رو بردن داخل اتاق به ما گفتم کی گروه خونیش به ارسلان میخوره
ممد : من
پرستار : پس لطفا با من بیاید
ممد : چشم عرفان همه جیو تعریف کن
و من همراه پرستار رفتم
عرفان
همه بچه ها داشتن بهم نگاه میکردن که همه چیو تعریف کردم
عرفان : راستی دیانا کجاست
مهشاد همه جیو برام تعریف کرد که بلافاصله دیانا اومد و دویید سمتم
دیانا : حال ارسلان خوبه تو رو خدا بگو
عرفان : اروم باش حالش خوبه سرش ضربه دیده بردنش اتاق عمل ولی مطمعن باش خوب میشه قول میدم بهت
دیانا زد زیر گریه و همه سعی در اروم مردن اون داشتیم
۴۵.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.