کیش و مات
کیش و مات
پارت 25
ممد
سریع با فرزاد و ممرضا و مهراب و پارسا و علی رضا و عرفان و مرسلی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ولی رضا و طاها رو پیش دخترا گذاشتیم که حواسش به اونا باشه که فکرمون پیش دخترا نباشه تا جایی که میتونستم گاز میدادم خدا میدونه چند بار جریمه شدم اما برام مهم نبود مهم برام داداشم بود که الان داشت با مرگ دست و پنجه نرم می کرد جوری با سرعت میرفتم که چند بار نزدیک بود چپ کنیم داشتیم میرفتیم که دیدم یه ماشین مثل ماشین ارسلان داغونه و وسط جدولاست و داغون شده به مهراب گفتم دوباره لوکیشن رو چک کنه
مهراب : داداش لوکیشن داره همین جا رو نشون میده
سریع هممون پیاده شدیم و دویدیم سمت ارسلان از سرش داشت خون میومد خواستم تکونش بدم ولی عرفان نزاشت
عرفان : داداش شاید سرش اسیب دیده بهتره تکونش ندیم
منم دیدم داره راست میگه پس سریع زنگ زدیم اورژانس و فقط دعا میکردم تا بیمارستان دووم بیاره وگرنه من نمیدونم جطوری باید جواب دیانا رو میدادم و از این لحاظ واقعا نگران بودم با خودم گفتم نکنه مرده باشه پس سریع رفتم نبضش رو چک کردم حالش خوب بود سریع به رضا زنگ زدم که بهش خبر بدم و به دیانا بگه حالش خوبه
زنگ زدم رضا
رضا : جانم داداش ارسلان رو پیدا کردین حالش خوبه
ممد : ببین ارسلان رو پیدا کردیم
با خودم گفتم نکنه پیش دیانا باشه و صدا رو اسپیکر
ممد : داداش کجایی
مهراب : تو بیمارستان
ممد : صدا رو اسپیکر
مهراب : نه داداش دیانا هنوز بیهوش نیومده اتفاقی افتاده برای ارسلان
ممد : راستش تصادف کرده و زنگ زدیم اورژانس
یه دفعه دیدم از اون دور داره اورژانس میاد
پارت 25
ممد
سریع با فرزاد و ممرضا و مهراب و پارسا و علی رضا و عرفان و مرسلی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم ولی رضا و طاها رو پیش دخترا گذاشتیم که حواسش به اونا باشه که فکرمون پیش دخترا نباشه تا جایی که میتونستم گاز میدادم خدا میدونه چند بار جریمه شدم اما برام مهم نبود مهم برام داداشم بود که الان داشت با مرگ دست و پنجه نرم می کرد جوری با سرعت میرفتم که چند بار نزدیک بود چپ کنیم داشتیم میرفتیم که دیدم یه ماشین مثل ماشین ارسلان داغونه و وسط جدولاست و داغون شده به مهراب گفتم دوباره لوکیشن رو چک کنه
مهراب : داداش لوکیشن داره همین جا رو نشون میده
سریع هممون پیاده شدیم و دویدیم سمت ارسلان از سرش داشت خون میومد خواستم تکونش بدم ولی عرفان نزاشت
عرفان : داداش شاید سرش اسیب دیده بهتره تکونش ندیم
منم دیدم داره راست میگه پس سریع زنگ زدیم اورژانس و فقط دعا میکردم تا بیمارستان دووم بیاره وگرنه من نمیدونم جطوری باید جواب دیانا رو میدادم و از این لحاظ واقعا نگران بودم با خودم گفتم نکنه مرده باشه پس سریع رفتم نبضش رو چک کردم حالش خوب بود سریع به رضا زنگ زدم که بهش خبر بدم و به دیانا بگه حالش خوبه
زنگ زدم رضا
رضا : جانم داداش ارسلان رو پیدا کردین حالش خوبه
ممد : ببین ارسلان رو پیدا کردیم
با خودم گفتم نکنه پیش دیانا باشه و صدا رو اسپیکر
ممد : داداش کجایی
مهراب : تو بیمارستان
ممد : صدا رو اسپیکر
مهراب : نه داداش دیانا هنوز بیهوش نیومده اتفاقی افتاده برای ارسلان
ممد : راستش تصادف کرده و زنگ زدیم اورژانس
یه دفعه دیدم از اون دور داره اورژانس میاد
۹.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.