چند پارتی مینسونگ p 12
چند پارتی مینسونگ p 12
-پسره احمق....
+بابا برای من به پا گذاشتی ؟؟
-نه فقط میخوام عاقبت نافرمانی رو بهت یاد بدم که دیگه روی حرف من
حرف نزنی و بهترین تصمیم رو بگیری .
شوکه بودم بیشتر از شوکه بودن نگران هانی بودم که نمی دونستم چه اتفاقی
افتاده و حاال خاموش بودن تلفن هان رو توی اون دو روز میدونستم .
با سرعت از خونه زدم بیرون فکر اینکه برای هان اتفاقی افتاده باشه دیونم
میکرد . حس ترس ، حس اینکه ازم بگیرنش ترسناک ترین حسی بود که
داشتم تجریه میکردم .
وقتی نمای ساختمونی خونه هان به چشمم خورد ضربان قلبم رو حس میکردم
که چقدر تند تر از حد معمول میزنه میترسیدم از هر اتفاقی که ذهنم احتمال
میداد میترسیدم
-پسره احمق....
+بابا برای من به پا گذاشتی ؟؟
-نه فقط میخوام عاقبت نافرمانی رو بهت یاد بدم که دیگه روی حرف من
حرف نزنی و بهترین تصمیم رو بگیری .
شوکه بودم بیشتر از شوکه بودن نگران هانی بودم که نمی دونستم چه اتفاقی
افتاده و حاال خاموش بودن تلفن هان رو توی اون دو روز میدونستم .
با سرعت از خونه زدم بیرون فکر اینکه برای هان اتفاقی افتاده باشه دیونم
میکرد . حس ترس ، حس اینکه ازم بگیرنش ترسناک ترین حسی بود که
داشتم تجریه میکردم .
وقتی نمای ساختمونی خونه هان به چشمم خورد ضربان قلبم رو حس میکردم
که چقدر تند تر از حد معمول میزنه میترسیدم از هر اتفاقی که ذهنم احتمال
میداد میترسیدم
۱.۷k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.