ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ!
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ...
ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتيم...
ما فکر ميکرديم مرد بايد قوي باشد و از زن مراقبت کند؛
نميدانستيم قرار است که ما از يک ديگر مراقبت کنيم....
ما فکر ميکرديم اگر به دنبال اهداف شخصي...
و رشد خود باشيم بيوفايي است؛
نميدانستيم بيش از حد به حريم يکديگر وارد شدن
چقدر ميتواند خفقان آور باشد...
ما فکر ميکرديم وقتي طرف مقابل رشد کند،
تهديدي براي ديگري است؛
نميدانستيم هر کدام آن قدر خوب هستيم،
که احساس تهديد شدن نکنيم...
فکر ميکرديم هر کس در خواست کمک کند ضعيف است؛
نميدانستيم همه به کمک نياز دارند..
فکر ميکرديم پول ما را ايمن ميکند؛
نميدانستيم که امنيت...
يعني بدانيد که ميتوانيد زندگيتان را بسازيد،
و در کنارش ماديات هم قرار دارد..
فکر ميکرديم ديگري به ما عشق نميورزد؛
نميدانستيم...
که ما عشق او را احساس نميکنيم و نمي پذيريم...
او گمان ميکرد من خوشحالم...
نميدانست چقدر ترسيدم.
من گمان ميکردم او خوشحال است؛
نميدانستم چقدر ترسيده است...
ما نميدانستيم...ما فقط نميدانستيم.
خيلي چيزها بود که نميدانستيم...
ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ!
ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ...
ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتيم...
ما فکر ميکرديم مرد بايد قوي باشد و از زن مراقبت کند؛
نميدانستيم قرار است که ما از يک ديگر مراقبت کنيم....
ما فکر ميکرديم اگر به دنبال اهداف شخصي...
و رشد خود باشيم بيوفايي است؛
نميدانستيم بيش از حد به حريم يکديگر وارد شدن
چقدر ميتواند خفقان آور باشد...
ما فکر ميکرديم وقتي طرف مقابل رشد کند،
تهديدي براي ديگري است؛
نميدانستيم هر کدام آن قدر خوب هستيم،
که احساس تهديد شدن نکنيم...
فکر ميکرديم هر کس در خواست کمک کند ضعيف است؛
نميدانستيم همه به کمک نياز دارند..
فکر ميکرديم پول ما را ايمن ميکند؛
نميدانستيم که امنيت...
يعني بدانيد که ميتوانيد زندگيتان را بسازيد،
و در کنارش ماديات هم قرار دارد..
فکر ميکرديم ديگري به ما عشق نميورزد؛
نميدانستيم...
که ما عشق او را احساس نميکنيم و نمي پذيريم...
او گمان ميکرد من خوشحالم...
نميدانست چقدر ترسيدم.
من گمان ميکردم او خوشحال است؛
نميدانستم چقدر ترسيده است...
ما نميدانستيم...ما فقط نميدانستيم.
خيلي چيزها بود که نميدانستيم...
۷۳.۸k
۰۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.