part25:
part25:
سریع زنگ بزنین آمبولانس
بااومدن آمبولانس ات رو گذاشتن تو ماشین جونگکوک:ات صدامو میشنوی چیزیت نمیشه قول میدم(گریه)وارد بیمارستان شدیم ات رو گذاشتن رو برانکارد بردنش اتاق عمل منم خواستم برم که
پرستار؛آقا شما نمیتونید وارد شید لطفا همینجا صبر کنید
جونگکوک:خانم لطفا لطفا نجاتش بدید خواهش میکنمم من روانيا جلو اتاق عمل نشسته بودم من با ات چیکار کردم زنگ زدم به جکسون
جونگکوک:الوو جکسون بهت نیاز دارم(گریه) جکسون:پسر چیشده چرا داری گریه میکنی
جونگکوک:فقط بیا لطفا بیا به بیمارستان **
جکسون:الان میام
جکسون ویو
سریع سوار ماشین شدم اول رفتم عمارت گوشی ات برداشتم که لورا جلومو گرفت
لورا:گوشیو بده من
جکسون:برو گمشوو اونور یکاری نکن از بدنیا اومدنت پشیمونت کنم
لورا رو هل دادم اونور سوار ماشین شدم با سرعت به بیمارستان روندم رسیده بودم پیاده شدم رفتم تو بیمارستان
جونگکوک دیدم که رو زمین عین روانیا نشسته جکسون:جونگکوک جونگکوک به خودت بیااا پسررر بلند شووو
جونگکوک:اونن اون بمیره من میمیرممم جكسون من چیکار کردهم(گریه)
جکسون:نترس هم اون هم بچه زنده میمونن جونگکوک ویو
با چیزی که گفت چشام پر خون شد یقشو گرفتم کوبوندمش به دیوار
جونگکوک:چی گفتیییی تو میدونستییییی ات حاملس بهم چیزی نگفتی(داد)
جکسون:اول آروم باش من فک میکردم خودش بهت میگه
جونگ کوک:د لامصب من داشتم اونو شکنجه میدادمم لعنتییی
جکسون:امیدوارم هنوز دیر نشده باشه
پرستار رو دیدم که داره از اتاق عمل میاد بیرون جکسون ول کردم رفتم سمتش
جونگکوک:ازتون خواهش میکنم بگید حالشون چطوره خانم
پرستار:آقا نگران نباشید حال بچتون خوبه اما حال خانومتون رو مطمئن نیستم انگاری خونریزی داخلی کرده
جکسون:جونگکوک منو نگاه کن این گوشیه اته؟
جونگکوک:آره
جکسون:چی گفتی که از پله ها افتاد
جونگکوک:اون خواست بهم بگه که لورا بخاطر پول باهامه و داره بهم خیانت میکنه اما من به حرفش گوش ندادم
جکسون:نگاه کن به این فیلم عکسا قشنگ با دقت نگاه کن با چیزی که دیدم چشام گرد شد واقعا لورا داشت بهم خیانت میکرد سریع بلند شدم رفتم بیرون از بیمارستان
جکسون:کجا میری جونگ کوک(داد)جونگ کوککک با توام
جونگ کوک:همینجا پیش ات بمون من کار دارم سوار ماشین شدم به طرف عمارت روندم اخ لورا اخ لورا وقتی وارد عمارت شدم
لورا رو دیدم که اومد سمتم
لورا:عشقم ات چی میگفت
از موهاش کشیدم از پله ها آوردم پایین جونگ کوک عشقممم هرزه ای لعنتی من ترو میکشممم انداختمش بیرون از عمارت
جونگ کوک:برو خداتو شکر کن نکشتمت عوضی از کنارش رد شدم سوار ماشین شدم
جکسون:داشت بهم زنگ میزد
جكسون:الووو جونگ کوک ات....
ی پارت کشش دادم
سریع زنگ بزنین آمبولانس
بااومدن آمبولانس ات رو گذاشتن تو ماشین جونگکوک:ات صدامو میشنوی چیزیت نمیشه قول میدم(گریه)وارد بیمارستان شدیم ات رو گذاشتن رو برانکارد بردنش اتاق عمل منم خواستم برم که
پرستار؛آقا شما نمیتونید وارد شید لطفا همینجا صبر کنید
جونگکوک:خانم لطفا لطفا نجاتش بدید خواهش میکنمم من روانيا جلو اتاق عمل نشسته بودم من با ات چیکار کردم زنگ زدم به جکسون
جونگکوک:الوو جکسون بهت نیاز دارم(گریه) جکسون:پسر چیشده چرا داری گریه میکنی
جونگکوک:فقط بیا لطفا بیا به بیمارستان **
جکسون:الان میام
جکسون ویو
سریع سوار ماشین شدم اول رفتم عمارت گوشی ات برداشتم که لورا جلومو گرفت
لورا:گوشیو بده من
جکسون:برو گمشوو اونور یکاری نکن از بدنیا اومدنت پشیمونت کنم
لورا رو هل دادم اونور سوار ماشین شدم با سرعت به بیمارستان روندم رسیده بودم پیاده شدم رفتم تو بیمارستان
جونگکوک دیدم که رو زمین عین روانیا نشسته جکسون:جونگکوک جونگکوک به خودت بیااا پسررر بلند شووو
جونگکوک:اونن اون بمیره من میمیرممم جكسون من چیکار کردهم(گریه)
جکسون:نترس هم اون هم بچه زنده میمونن جونگکوک ویو
با چیزی که گفت چشام پر خون شد یقشو گرفتم کوبوندمش به دیوار
جونگکوک:چی گفتیییی تو میدونستییییی ات حاملس بهم چیزی نگفتی(داد)
جکسون:اول آروم باش من فک میکردم خودش بهت میگه
جونگ کوک:د لامصب من داشتم اونو شکنجه میدادمم لعنتییی
جکسون:امیدوارم هنوز دیر نشده باشه
پرستار رو دیدم که داره از اتاق عمل میاد بیرون جکسون ول کردم رفتم سمتش
جونگکوک:ازتون خواهش میکنم بگید حالشون چطوره خانم
پرستار:آقا نگران نباشید حال بچتون خوبه اما حال خانومتون رو مطمئن نیستم انگاری خونریزی داخلی کرده
جکسون:جونگکوک منو نگاه کن این گوشیه اته؟
جونگکوک:آره
جکسون:چی گفتی که از پله ها افتاد
جونگکوک:اون خواست بهم بگه که لورا بخاطر پول باهامه و داره بهم خیانت میکنه اما من به حرفش گوش ندادم
جکسون:نگاه کن به این فیلم عکسا قشنگ با دقت نگاه کن با چیزی که دیدم چشام گرد شد واقعا لورا داشت بهم خیانت میکرد سریع بلند شدم رفتم بیرون از بیمارستان
جکسون:کجا میری جونگ کوک(داد)جونگ کوککک با توام
جونگ کوک:همینجا پیش ات بمون من کار دارم سوار ماشین شدم به طرف عمارت روندم اخ لورا اخ لورا وقتی وارد عمارت شدم
لورا رو دیدم که اومد سمتم
لورا:عشقم ات چی میگفت
از موهاش کشیدم از پله ها آوردم پایین جونگ کوک عشقممم هرزه ای لعنتی من ترو میکشممم انداختمش بیرون از عمارت
جونگ کوک:برو خداتو شکر کن نکشتمت عوضی از کنارش رد شدم سوار ماشین شدم
جکسون:داشت بهم زنگ میزد
جكسون:الووو جونگ کوک ات....
ی پارت کشش دادم
۴.۵k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.