Part2:
Part2:
(صبح)
بلند شدم از تخت به ساعت نگاه کردم
ات:وایییی ساعت ۱
سریع از تخت پاشدم رفتم حموم نیم ساعت حموم کردم در اومدم ساعت یه ربع دو بود وایییی خدایا چرا اخه اینقدر زود میگذره نشستم پشت میز یکم میکاپ کردم بعد به خودم نگاه کردم
ات:آخه بر کی داری آرایش میکنی؟
دستمال مرطوب برداشتم صورتمو پاک کردم که بابا اومد داخل دیدم دستش لباس سفید تور دار بود
پدر کوک:دخترم اینارو اونا فرستادن بپوش تور بنداز رو صورتت سرمو تکون دادم بهش لبخند زدم نمیخواستم بفهمه که ناراحتم از این ازدواج لباس پوشیدم تو آیینه به خودم نگاه کردم ههه چه تصوراتی داشتم من حس میکردم با کسی که عاشقشم ازدواج میکنم قطر اشکی از چشمام سرخ خورد افتاد تور انداختم رو صورتمو رفتم بیرون
یک ساعت نیم بعد
دیدم اومدن دنبالم با ماشین خفن دهنم باز مونده بود این چی بود دیگه اخه با کمک بادیگارد سوار ماشین شدم خواستم سرمو اونور کنم به سمت راننده که یه پسر رو دیدم
جونگکوک:سفت بچسب میخوام تند برونم یکم که دقت کردم وایییی خدایااا این همون پسره ای هست که تو باره من میخوام با این مافیا ازدواج کنم دیگه چی
ات:بزن بغل
دیدم داره پوزخند میزنه هیچی نمیگه اون هنوز صورتمو ندیده چون روصورتم تور بود خیلی داشت تند میروند
ات:هعییی لعنتی من نمیخام ازدواج کنم(داد)
يهو كنار ترمز کرد که سرم خورد به داشبورد ماشین سرم درد میکرد
جونگکوک:ببین خوشگله من اصلا دلم نمیخاد با تو ازدواج کنم با زور پدر مادرمه الانم اگه حرفی نداری برونم؟
بی سر صدا نشستم سرمو کردم اونور که بعد از چند مینی رسیدیم رفتیم داخل محضر شدیم نشستیم توصندلیهای خودمون عاقد میخوند انگاری داشتم با پای خودم میرفتم ته جهنم اگه این پسر بفهمه من همون دخترم که روش اب پاچید
عاقد:آقای جئون جونگ کوک خانم (بچه ها نمیدونم فامیلی ات چی بنویسم خودتون یه چیزی بگید)ات رو به همسری خود قبول میکنید در هر شرایط اون رو ترک نمیکنید قسم بخورید
واییی استرس داشتم میترسیدم
جونگکوک:قسم میخورم در هر شرایطی کنارش باشم و بله بعد اینکه بله رو گفت اومد نزدیک گوشم گفت
جونگکوک:صدر صد من نمیزارم اموالم آسیب ببینه یا اگه آسیب دیده باشه اون عروسک بی سر صدا پرت میکنم بیرون نویسنده: منظور از آسیب یعنی دختر بودن
دستشو گذاشت رو کمرم که بدنم مور مور شد آب دهنمو قورت دادم عاقد همون سوالا رو پرسید منم با صدای لرزون بله رو گفتم جونگکوک برگشت بهم نگاه کرد مطمئنم با حرفایی که گفته بود انتظار داش که بگم نه
سر میز بلند شدیم که مامان جونگکوک اومد پیشمون
مامان کوک:مبارکه پسرم الانم شما دوتا برید عمارت خودتون دادم براتون تخت آماده کردن(چشمک)
داشتم از خجالت آب میشدم
پارت یک و معرفی توی پیج هست امیدوارم خوشتون بیاد
(صبح)
بلند شدم از تخت به ساعت نگاه کردم
ات:وایییی ساعت ۱
سریع از تخت پاشدم رفتم حموم نیم ساعت حموم کردم در اومدم ساعت یه ربع دو بود وایییی خدایا چرا اخه اینقدر زود میگذره نشستم پشت میز یکم میکاپ کردم بعد به خودم نگاه کردم
ات:آخه بر کی داری آرایش میکنی؟
دستمال مرطوب برداشتم صورتمو پاک کردم که بابا اومد داخل دیدم دستش لباس سفید تور دار بود
پدر کوک:دخترم اینارو اونا فرستادن بپوش تور بنداز رو صورتت سرمو تکون دادم بهش لبخند زدم نمیخواستم بفهمه که ناراحتم از این ازدواج لباس پوشیدم تو آیینه به خودم نگاه کردم ههه چه تصوراتی داشتم من حس میکردم با کسی که عاشقشم ازدواج میکنم قطر اشکی از چشمام سرخ خورد افتاد تور انداختم رو صورتمو رفتم بیرون
یک ساعت نیم بعد
دیدم اومدن دنبالم با ماشین خفن دهنم باز مونده بود این چی بود دیگه اخه با کمک بادیگارد سوار ماشین شدم خواستم سرمو اونور کنم به سمت راننده که یه پسر رو دیدم
جونگکوک:سفت بچسب میخوام تند برونم یکم که دقت کردم وایییی خدایااا این همون پسره ای هست که تو باره من میخوام با این مافیا ازدواج کنم دیگه چی
ات:بزن بغل
دیدم داره پوزخند میزنه هیچی نمیگه اون هنوز صورتمو ندیده چون روصورتم تور بود خیلی داشت تند میروند
ات:هعییی لعنتی من نمیخام ازدواج کنم(داد)
يهو كنار ترمز کرد که سرم خورد به داشبورد ماشین سرم درد میکرد
جونگکوک:ببین خوشگله من اصلا دلم نمیخاد با تو ازدواج کنم با زور پدر مادرمه الانم اگه حرفی نداری برونم؟
بی سر صدا نشستم سرمو کردم اونور که بعد از چند مینی رسیدیم رفتیم داخل محضر شدیم نشستیم توصندلیهای خودمون عاقد میخوند انگاری داشتم با پای خودم میرفتم ته جهنم اگه این پسر بفهمه من همون دخترم که روش اب پاچید
عاقد:آقای جئون جونگ کوک خانم (بچه ها نمیدونم فامیلی ات چی بنویسم خودتون یه چیزی بگید)ات رو به همسری خود قبول میکنید در هر شرایط اون رو ترک نمیکنید قسم بخورید
واییی استرس داشتم میترسیدم
جونگکوک:قسم میخورم در هر شرایطی کنارش باشم و بله بعد اینکه بله رو گفت اومد نزدیک گوشم گفت
جونگکوک:صدر صد من نمیزارم اموالم آسیب ببینه یا اگه آسیب دیده باشه اون عروسک بی سر صدا پرت میکنم بیرون نویسنده: منظور از آسیب یعنی دختر بودن
دستشو گذاشت رو کمرم که بدنم مور مور شد آب دهنمو قورت دادم عاقد همون سوالا رو پرسید منم با صدای لرزون بله رو گفتم جونگکوک برگشت بهم نگاه کرد مطمئنم با حرفایی که گفته بود انتظار داش که بگم نه
سر میز بلند شدیم که مامان جونگکوک اومد پیشمون
مامان کوک:مبارکه پسرم الانم شما دوتا برید عمارت خودتون دادم براتون تخت آماده کردن(چشمک)
داشتم از خجالت آب میشدم
پارت یک و معرفی توی پیج هست امیدوارم خوشتون بیاد
۴.۰k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.