پارت ۵۴
پارت ۵۴
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
عمارت کیم‹ویو تهیونگ›
بعد از چک کردن چند تا پرونده خسته کننده شرکت پرتشون کردم روی میز اتاقم و کمرمو راحت ولو کردم روی صندلی
خودکار از روی میز قل خورد افتاد پایین
خم شدم برش دارم که حس کردم نور خیلی ضعیف و قرمز رنگی خورد رو چشمام
سرمو بلند کردم زیر میز و نگاه کردم
شوکه نگاه کردم به شنود کوچیک زیر میزم
ابروهام رفت توی هم
محکم از میز کندمش
و انداختم روی میز
یادم افتاد نباید جلب توجه کنم تا کسی که داره کنترلم میکنه نفهمه پیداش کردم
دوباره گذاشتمش سر جاش
اومدم از روی صندلی بلند شم که سر درد افتضاحی گرفتم
آخ بلندی گفتم و نشستم لبه میز
چشمام از اصبانیت قرمز شده بود.
کار کیه
کی این شنودای لعنتی و زیر میز من گذاشته
بازم هست...
مطمعنم
فقط کجان این لعنتیا
خواستم پاشم بگردم که صدای درو شنیدم
از اتاق رفتم بیرون
وایسادم تو راه پله ها
آجوما در خونه رو باز کرد
همون خدمه که برای ا.ت بود اومد تو..
یه کت جین آبی پوشیده بود
موهاشو هم خرگوشی بسته بود
چقد قیافش برام الان آشناست...
کجا دیده بودمش؟؟
هم سردرد لعنتی
هم شک الان که به جونم افتاده بود
با سر بهش اشاره کردم بیاد اتاقم
وویونگ:آب دهنمو قورت دادم از پله های مارپیچ عمارت رفتم بالا
رفتم اتاقش در باز بود دیگه در نزدم و توی چارچوب ایستادم
تهیونگ:وویونگ
مادر بزرگت بهتره؟
وویونگ:به لطف شما بله
ممنون که اجازه دادین برم..
تهیونگ:سرمو تکون دادم
ا.ت ازت راضیه
کارت خوبه
یه ماه کاریت فعلا تموم شده
میخوای ادامه بدی؟
وویونگ:آرههه ینی... بله
تهیونگ.خوبه
دسته چک از تو کشو برداشتم
گفتی قلب مادر بزرگت ضعیفه
بعلاوه حقوق بهت بیشتر پول میدم
اگه برای مادر بزرگت خواستی خرج کن
چک کشیدم و دادم بهش
وویونگ:چشمام برق زد
ممنونم ارباب...خیلی ممنونم
و تعظیم کردم و رفتم اتاق ا.ت
تهیونگ:من این دخترو
کجا دیدم
وویونگ:در اتاق ا.ت با لگد باز کردم که از ترس پرید بالا
بازم که لب پنجره در انتظار دیدن یار نشستی
ا.ت:خفه شو.
فقط خفه شو و عین گاو سرتو ننداز پایین در لعنتیو باز نکن ارواح جدمو دیدم جلو چشم
وویونگ:خندیدم
پیش یونگی و جیمین بودم
تونستن با اون یارو فرانسویه قرار بزارن
احتمالا امشب برن و بگیرن
ا.ت:از خوشحالی با جیغ گفتم
بالاخره تونستنننن
وویونگ:سریع دستمو گذاشتم رو دهنش
هییییش الان میشنوه
ا.ت:سرمو تکون دادم
ببخشیدد
وویونگ:لپشو کشیدم
یکم دیگه اینجا دووم بیار بچه
خب؟
ا.ت:لبخند غمگینی زدم
دلم براش تنگ شده
وویونگ:میفهمم..
__
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
عمارت کیم‹ویو تهیونگ›
بعد از چک کردن چند تا پرونده خسته کننده شرکت پرتشون کردم روی میز اتاقم و کمرمو راحت ولو کردم روی صندلی
خودکار از روی میز قل خورد افتاد پایین
خم شدم برش دارم که حس کردم نور خیلی ضعیف و قرمز رنگی خورد رو چشمام
سرمو بلند کردم زیر میز و نگاه کردم
شوکه نگاه کردم به شنود کوچیک زیر میزم
ابروهام رفت توی هم
محکم از میز کندمش
و انداختم روی میز
یادم افتاد نباید جلب توجه کنم تا کسی که داره کنترلم میکنه نفهمه پیداش کردم
دوباره گذاشتمش سر جاش
اومدم از روی صندلی بلند شم که سر درد افتضاحی گرفتم
آخ بلندی گفتم و نشستم لبه میز
چشمام از اصبانیت قرمز شده بود.
کار کیه
کی این شنودای لعنتی و زیر میز من گذاشته
بازم هست...
مطمعنم
فقط کجان این لعنتیا
خواستم پاشم بگردم که صدای درو شنیدم
از اتاق رفتم بیرون
وایسادم تو راه پله ها
آجوما در خونه رو باز کرد
همون خدمه که برای ا.ت بود اومد تو..
یه کت جین آبی پوشیده بود
موهاشو هم خرگوشی بسته بود
چقد قیافش برام الان آشناست...
کجا دیده بودمش؟؟
هم سردرد لعنتی
هم شک الان که به جونم افتاده بود
با سر بهش اشاره کردم بیاد اتاقم
وویونگ:آب دهنمو قورت دادم از پله های مارپیچ عمارت رفتم بالا
رفتم اتاقش در باز بود دیگه در نزدم و توی چارچوب ایستادم
تهیونگ:وویونگ
مادر بزرگت بهتره؟
وویونگ:به لطف شما بله
ممنون که اجازه دادین برم..
تهیونگ:سرمو تکون دادم
ا.ت ازت راضیه
کارت خوبه
یه ماه کاریت فعلا تموم شده
میخوای ادامه بدی؟
وویونگ:آرههه ینی... بله
تهیونگ.خوبه
دسته چک از تو کشو برداشتم
گفتی قلب مادر بزرگت ضعیفه
بعلاوه حقوق بهت بیشتر پول میدم
اگه برای مادر بزرگت خواستی خرج کن
چک کشیدم و دادم بهش
وویونگ:چشمام برق زد
ممنونم ارباب...خیلی ممنونم
و تعظیم کردم و رفتم اتاق ا.ت
تهیونگ:من این دخترو
کجا دیدم
وویونگ:در اتاق ا.ت با لگد باز کردم که از ترس پرید بالا
بازم که لب پنجره در انتظار دیدن یار نشستی
ا.ت:خفه شو.
فقط خفه شو و عین گاو سرتو ننداز پایین در لعنتیو باز نکن ارواح جدمو دیدم جلو چشم
وویونگ:خندیدم
پیش یونگی و جیمین بودم
تونستن با اون یارو فرانسویه قرار بزارن
احتمالا امشب برن و بگیرن
ا.ت:از خوشحالی با جیغ گفتم
بالاخره تونستنننن
وویونگ:سریع دستمو گذاشتم رو دهنش
هییییش الان میشنوه
ا.ت:سرمو تکون دادم
ببخشیدد
وویونگ:لپشو کشیدم
یکم دیگه اینجا دووم بیار بچه
خب؟
ا.ت:لبخند غمگینی زدم
دلم براش تنگ شده
وویونگ:میفهمم..
__
۵.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.