عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟕
•─────────────•
پیفی کشیدمو و دستمو بردم لای موهام...میخاستم برم اتاقش ک یادم افتاد لباس عروسیمم در نیاوردم
بیخیاال شدمو و در اتاقشو زدم
با صدای بمب خش دارش گفت
جونگ�کوک:بیا تو
در اتاقش رو اروم باز کردم
جونگ�کوک:لباستم در نیاوردی که
ا.ت:عام من
جونگ�کوک:عیب نداره بیا تو
رفتم داخل و در اتاقشو بستم
اتاقش بزرگ بود..ولی اما کجا بود ینی اتاقشون از هم جداس!!
تو همین فکرا بودم که رفت جلو در کمد و یه لباس راحتی در اورد داد بهم
خشکم زده بود تو کمدش لباس زنونه....اونم این شکلی
جونگ�کوک:چرا خشکت زدع لباستو عوض کن دیگه
ا.ت:اخه.....میشه برید بیرون تا عوضش کنم
جونگ�کوک:ینی داری منو از اتاق خودم بیرون میندازی
ا.ت:چی نههه من اخه
جو�نگ�کوک:لازم نیس خجالت بکشی عوضش کن
سرمو انداختم پایین چطوری جلوش لباسمو عوض کنم اخههه
یهو یاد حموم افتادم..سرمو بلند کردم جونگ�کوک هنوز دست به سینه داشت نگام میکرد
نفس عمیقی کشیدمو با چشم دنبال حمومش بودم
پیداش کردم اروم به سمتش قدم برداشتم و رفتم تا لباسمو عوض کنم
ویو جونگ�کوک🦋🕸*
داشت چیکار میکرد...از خجالت بودنش خندم گرفت
مگه یه نفر میتونه اینقد بامزه باشه
ولی اون نمیدونس من سمج تر از این حرفام پس منم دنبالش رفتم
داشتم لباسمو عوض میکردم که در حموم باز شد خاستم جیغی بکشم که جونگ�کوک دستشو گذاشت جلو دهنم
جونگ�کوک:هیش
ا.ت:ییااا چرا امدی تو.
یهو یاد لباسام افتادم
لپام قرمز شد
خداااااا
جونگ�کوک:من که گفتم جلو من لباساتو عوض کنی
اینم عواقبش
نگاهی به صورتش کردم حسابی سرخ شدع بود
به زور جلو خندمو گرفته بودم
جونگ�کوک:اهم من میرم بیرون راحت باشی
ولی فقد اینبار
دفع بعد یادت باشه نباید از حرفای اربابت سرپیچی کنی
ا.ت:چ..چشم
حمایت یادتون نره😁❤️
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟕
•─────────────•
پیفی کشیدمو و دستمو بردم لای موهام...میخاستم برم اتاقش ک یادم افتاد لباس عروسیمم در نیاوردم
بیخیاال شدمو و در اتاقشو زدم
با صدای بمب خش دارش گفت
جونگ�کوک:بیا تو
در اتاقش رو اروم باز کردم
جونگ�کوک:لباستم در نیاوردی که
ا.ت:عام من
جونگ�کوک:عیب نداره بیا تو
رفتم داخل و در اتاقشو بستم
اتاقش بزرگ بود..ولی اما کجا بود ینی اتاقشون از هم جداس!!
تو همین فکرا بودم که رفت جلو در کمد و یه لباس راحتی در اورد داد بهم
خشکم زده بود تو کمدش لباس زنونه....اونم این شکلی
جونگ�کوک:چرا خشکت زدع لباستو عوض کن دیگه
ا.ت:اخه.....میشه برید بیرون تا عوضش کنم
جونگ�کوک:ینی داری منو از اتاق خودم بیرون میندازی
ا.ت:چی نههه من اخه
جو�نگ�کوک:لازم نیس خجالت بکشی عوضش کن
سرمو انداختم پایین چطوری جلوش لباسمو عوض کنم اخههه
یهو یاد حموم افتادم..سرمو بلند کردم جونگ�کوک هنوز دست به سینه داشت نگام میکرد
نفس عمیقی کشیدمو با چشم دنبال حمومش بودم
پیداش کردم اروم به سمتش قدم برداشتم و رفتم تا لباسمو عوض کنم
ویو جونگ�کوک🦋🕸*
داشت چیکار میکرد...از خجالت بودنش خندم گرفت
مگه یه نفر میتونه اینقد بامزه باشه
ولی اون نمیدونس من سمج تر از این حرفام پس منم دنبالش رفتم
داشتم لباسمو عوض میکردم که در حموم باز شد خاستم جیغی بکشم که جونگ�کوک دستشو گذاشت جلو دهنم
جونگ�کوک:هیش
ا.ت:ییااا چرا امدی تو.
یهو یاد لباسام افتادم
لپام قرمز شد
خداااااا
جونگ�کوک:من که گفتم جلو من لباساتو عوض کنی
اینم عواقبش
نگاهی به صورتش کردم حسابی سرخ شدع بود
به زور جلو خندمو گرفته بودم
جونگ�کوک:اهم من میرم بیرون راحت باشی
ولی فقد اینبار
دفع بعد یادت باشه نباید از حرفای اربابت سرپیچی کنی
ا.ت:چ..چشم
حمایت یادتون نره😁❤️
۱۰.۵k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.