رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۲۴
دیانا، صورتشو آورد سمتم ولی هنوز سرش روی پام بود صورتشو که دیدم دلم بد واسش سوخت هم مضلوم شده بود هم اون زخم های لعنتی حرکاتم دست خودم نبود بوسه ای روی زخمش که رو پیشونیش بود زدم یه بوسه کنار چشمش که یه خراش کوچیک بود زدم یه بوسه رو لپش زدم یه بوسه کنار لبش زدم
ارسلان، منم با یه لبخند پر از ذوق جواب رو دادم
دیانا، بهم لبخند زد از توی لبخند و چشماش ذوقش و دیدم
... دو، سه ساعت بعد ...
ارسلان، دیانا پاشد رفت غذا گرم کنه
پارت ۲۴
دیانا، صورتشو آورد سمتم ولی هنوز سرش روی پام بود صورتشو که دیدم دلم بد واسش سوخت هم مضلوم شده بود هم اون زخم های لعنتی حرکاتم دست خودم نبود بوسه ای روی زخمش که رو پیشونیش بود زدم یه بوسه کنار چشمش که یه خراش کوچیک بود زدم یه بوسه رو لپش زدم یه بوسه کنار لبش زدم
ارسلان، منم با یه لبخند پر از ذوق جواب رو دادم
دیانا، بهم لبخند زد از توی لبخند و چشماش ذوقش و دیدم
... دو، سه ساعت بعد ...
ارسلان، دیانا پاشد رفت غذا گرم کنه
۹.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.