Part:1
Part:1
.........【اولین نوشته ی لورا🐈⬛💁】
.
جمعه؛تایم00:00شب
خیابون ها تاریک تاریک بودن.
فقط چند قدم تا پله های بلند مدرسه بود
بارون زیادی شروع به باریدن کرد.
در مدرسه نیمه باز بود انگاری که کسی قبل از نوراسو
وارد مدرسه شده بود.
قدم اولی رو برداشت و متوجه بوی سیگار شد؛بوی
سیگار رو دنبال کرد و به طرف کلاسی رفت.
در کلاس باز بود؛جا سیگاری روی میز توجهش رو
جلب کرد و به طرف جا سیگاری رفت.
که با صدای بسته شدن در به طرف عقب برگشت.
_min: خیلی وقته دنبالت میگردم لی؛مثل خورشید و ماهی که وقتی به دور زمین میچرخن یک ثانیه هم رو ملاقات میکنن ما هم در یک موقعیت هم رو ملاقات میکنیم درست مثل الان!
صورتش تاریک بود و سایه ماه از پنجره به چشمای خݦاࢪش می خورد!
نوراسو عینکی که روی صورتش بود رو تکون داد و متوجه ی نگاه مرموز مین یونگی شد.
_moraso:درو قفل کردی نه؟!
_min: چی؟..من؟..نه*تمسخر*
_noraso: تو یه قاتل بالفطره ای... هروز توی این مدرسه کوفتی یکی بهش تجاوز میشه یکی میمیره یکی شک بهش وارد میشه و دیگه نمیتونه حرف بزنه و یکی هم غش میکنه!..و همه ی اینا....زیر سر توی عوضیه!
_min: اوه!..میشه از کسایی که اصلا براشون اهمیتی نداری دفاع نکنی؟!..*پوزخند*
_noraso: برای من اهمیتی نداره! من میام اینجا تا به هدفم برسم!
مین قدم های مردونه ای رو سمتش میاره و با چاقوی خونی بهش اونقدری نزدیک میشه که نفس های گرمش روی گردن نوراسو حس می شه!
_min: گور بابای درس!..من تورو میخواستم!..اما تو عشق منو به بازی گرفتی..میدونی که الان به سادگی میتونم قلبت رو از تنت جدا کنم؟!میدونی که وقتی در جوابم نه بگی چه عواقبی داره؟!
نوراسو آب دهنش رو قورت داد و دستش رو روی دستای مین گذاشت و با چاقو بازی می کرد!
_noraso: میخوای منم بکشی؟! یا میخوای به منم تجاوز کنی؟! هه!...ولی..کور خوندی!
چاقو رو وارد بازوی مین میکنه و پا به فرار میذاره!
...
ادامه تو پارت بعدی؟!💁
#vogue
#Loramin
@voguecompany
.........【اولین نوشته ی لورا🐈⬛💁】
.
جمعه؛تایم00:00شب
خیابون ها تاریک تاریک بودن.
فقط چند قدم تا پله های بلند مدرسه بود
بارون زیادی شروع به باریدن کرد.
در مدرسه نیمه باز بود انگاری که کسی قبل از نوراسو
وارد مدرسه شده بود.
قدم اولی رو برداشت و متوجه بوی سیگار شد؛بوی
سیگار رو دنبال کرد و به طرف کلاسی رفت.
در کلاس باز بود؛جا سیگاری روی میز توجهش رو
جلب کرد و به طرف جا سیگاری رفت.
که با صدای بسته شدن در به طرف عقب برگشت.
_min: خیلی وقته دنبالت میگردم لی؛مثل خورشید و ماهی که وقتی به دور زمین میچرخن یک ثانیه هم رو ملاقات میکنن ما هم در یک موقعیت هم رو ملاقات میکنیم درست مثل الان!
صورتش تاریک بود و سایه ماه از پنجره به چشمای خݦاࢪش می خورد!
نوراسو عینکی که روی صورتش بود رو تکون داد و متوجه ی نگاه مرموز مین یونگی شد.
_moraso:درو قفل کردی نه؟!
_min: چی؟..من؟..نه*تمسخر*
_noraso: تو یه قاتل بالفطره ای... هروز توی این مدرسه کوفتی یکی بهش تجاوز میشه یکی میمیره یکی شک بهش وارد میشه و دیگه نمیتونه حرف بزنه و یکی هم غش میکنه!..و همه ی اینا....زیر سر توی عوضیه!
_min: اوه!..میشه از کسایی که اصلا براشون اهمیتی نداری دفاع نکنی؟!..*پوزخند*
_noraso: برای من اهمیتی نداره! من میام اینجا تا به هدفم برسم!
مین قدم های مردونه ای رو سمتش میاره و با چاقوی خونی بهش اونقدری نزدیک میشه که نفس های گرمش روی گردن نوراسو حس می شه!
_min: گور بابای درس!..من تورو میخواستم!..اما تو عشق منو به بازی گرفتی..میدونی که الان به سادگی میتونم قلبت رو از تنت جدا کنم؟!میدونی که وقتی در جوابم نه بگی چه عواقبی داره؟!
نوراسو آب دهنش رو قورت داد و دستش رو روی دستای مین گذاشت و با چاقو بازی می کرد!
_noraso: میخوای منم بکشی؟! یا میخوای به منم تجاوز کنی؟! هه!...ولی..کور خوندی!
چاقو رو وارد بازوی مین میکنه و پا به فرار میذاره!
...
ادامه تو پارت بعدی؟!💁
#vogue
#Loramin
@voguecompany
۷۰۱
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.