🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part 11
نامجون وارد شدو روی میز یک مرکب جوهر و قلم پر گزاشت
کوک زیر لب آروم روبه نامجون کردو گفت
کوک :ممنون
نامجون بیرون رفت و کوک سرش و اورد بالا باهم که چشم تو چشم بودیم
صدای تپش قلبم و میشنیدم!
کوک:چیزی شده ؟
لیلیت :متشکرم
کوک :بابت چی
لیلیت :بابت اینکه سوار کشتی کردیم و....
نزاشت حرفم و تموم کنم که گفت
کوک :تو پول دادی و سوار کشتی شدی .
سری تکون دادم ولی میدونستم که راضی ازین کار نبود و بار سنگینی رو دوشش بودم .
روی پنجه پا چرخیدم بعد از اتاقش خارج شدم وقتی رفتم بیرون نفس عمیقی کشیدم .
نمیدونم چم شده بود هرچی بود خوب نبود .
نیم ساعتی بود که داشتم دوباره طناب می بافتم که کشتی وایستاد کوک کتی بلند و سیاه
پوشیده بود و سوار قایق کوچیک پایین کشتی شد
بعد وقتی دقت کردم دیدم به سمت سخره های دمه جزیره لوهان رفت
برگشتم سمت لیسا و گفتم
لیلیت :برای چی ایستادیم ؟
لیسا :کوک کار داشت همین .
بعد راهش و کشید رفت بقیه سرگرم کارای خودشون بودن .
یک ساعت گذشت که دیدم ......
لایک ۲۴
کامنت ۲۲
فالو پلیز تویی که میخونی 🤗😊😉
Part 11
نامجون وارد شدو روی میز یک مرکب جوهر و قلم پر گزاشت
کوک زیر لب آروم روبه نامجون کردو گفت
کوک :ممنون
نامجون بیرون رفت و کوک سرش و اورد بالا باهم که چشم تو چشم بودیم
صدای تپش قلبم و میشنیدم!
کوک:چیزی شده ؟
لیلیت :متشکرم
کوک :بابت چی
لیلیت :بابت اینکه سوار کشتی کردیم و....
نزاشت حرفم و تموم کنم که گفت
کوک :تو پول دادی و سوار کشتی شدی .
سری تکون دادم ولی میدونستم که راضی ازین کار نبود و بار سنگینی رو دوشش بودم .
روی پنجه پا چرخیدم بعد از اتاقش خارج شدم وقتی رفتم بیرون نفس عمیقی کشیدم .
نمیدونم چم شده بود هرچی بود خوب نبود .
نیم ساعتی بود که داشتم دوباره طناب می بافتم که کشتی وایستاد کوک کتی بلند و سیاه
پوشیده بود و سوار قایق کوچیک پایین کشتی شد
بعد وقتی دقت کردم دیدم به سمت سخره های دمه جزیره لوهان رفت
برگشتم سمت لیسا و گفتم
لیلیت :برای چی ایستادیم ؟
لیسا :کوک کار داشت همین .
بعد راهش و کشید رفت بقیه سرگرم کارای خودشون بودن .
یک ساعت گذشت که دیدم ......
لایک ۲۴
کامنت ۲۲
فالو پلیز تویی که میخونی 🤗😊😉
۳.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.