🖤 فیک زندانی پارت 14 🖤

پارت ۱۴ فیک زندانی:




منم که از ترس لال شده بودم و میلرزیدم

یهو نفس داغ به گردنم خورد

و بیشتر ترسیدم

یهو اون آدمه ناشناس در گوشم با صدای بم گفت:

ناشناس:برای کی اینقدر خوشگل کردی؟!

منم یه لحظه یه فکر مزخرف اومد توی ذهنم

گفتم :
ا.ت: برای تو...

میدونستم با این حرف حواسش پرت میشه و بعد سریع دستشو از روم برداشتم و پیچوندم و خودم

برگشتم و دیدم که














جیمینه😱





پشمام

😦گفتم:

ا.ت:ت..... تو اینجا چیکار میکنی

جیمین:به تو ربطی نداره زودباش بگو چطور جرعت کردی بذاری اون مرتیکه عوضی به اموال من نظر بده

ا.ت:اولا تند نرو داداش وایسا باهم بریم دوما به تو ربطی نداره سوما من جز اموال کسی نیستم چه برسه به تو

جیمین:اولا خیلیم به من ربط داره دوما هستی

ا.ت:اصلانم نداره و نیستم

جیمین:میگم داره و هستی ، حالا هم باید از اینجا بریم که کلی برنامه دارم برات خانم کوچولو.

ا.ت:کوچولو خودتی موچی کوچولو

جیمین:چی گفتی؟!

ا.ت:خودت شنیدی بعدشم اخبارو یکبار میگن

جیمین:چطور جرعت میکنی باهام اینجوری حرف بزنی؟

ا.ت:به همون جرعت که تو باهاش اومدی اینجا

جیمین:خفه شوو میدونی که میتونم همینجا
خیلی کارا باهات بکنم😏

ا.ت:تو نمیتونی نه جرعتشو داری نه توانشو

جیمین:من میتونم

ا.ت:نمیتونی

جیمین:میخوای همینجا نشونت بدم؟

ا.ت:پس باید منو بگیری(و بعدش دویید و از دستشویی خارج شد)

جیمین:لعنتی خودت مجبورم میکنی خطرناک
بشم( با عصبانیت )

و بعدش چاقو به دست دنبالش رفتم و..... .




ادامه در پارت بعدی

شرطا برای پارت 15:
19 تا لایک❤
32 تا کامنت📨📱
دیدگاه ها (۱۰۵)

🖤فیک زندانی پارت 15 🖤

🖤فیک زندانی پارت 16🖤

🖤فیک زندانی پارت 13🖤

جیمین شییی✨❣️

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

پارت ۷۶ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط