🖤فیک زندانی پارت 15 🖤

پارت ۱۵ فیک زندانی 👇




ا.ت مطمعن بود که جیمین توی جمع دنبالش نمیاد پس رفت پیش همون رییس و همکاراش و یونا.

ا.ت تا رفت سر میز یونا سوال پیجش کرد:

یونا:ات حالت خوبه؟ چیزیت که نشده

ا.ت:نه عزیزم من کاملا حالم خوبه نگران نباش😊

یونا:اون کسی رو که بهت پیام داده بود رو دیدی؟

ا.ت:آره

یونا:کی بود؟؟؟

ا.ت:اممم.... .... خب....... پارک جیمین

یونا:چیییببیییی؟! اون چجوری اینجا..

یونا میخواست بقیه حرفشو بزنه که صدای جیمین
اومد و داشت به سمت ا.ت میومد..

یهو از موهای ا.ت گرفت و میخواست اونو با خودش ببره اما همش ا.ت مقاومت میکرد و یونا نمیذاشت،جیمین یه لگد محکم به یونا زد که باعث شد یونا بدجور دردش بگیره و به سمت زمین بیوفته . ا.ت چند دفعه سعی کرد از دست جیمین خلاص بشه اما فایده ای نداشت و مجبور شد حرف بزنه.

ا.ت:ولم کن عوضی ....... ولم کن

جیمین:خفه شو گفتم اگر بگیرمت بلایی سرت میارم که پشیمون بشی.

ا.ت:بهت گفتم ولم کن، بذار برم

جیمین:نخیر خانم کوچولو من هنوز باهات کلی کار

دارم بعد میگی ولت کنی بری؟

ا.ت:عوضی ولم کن

در همین حال جیمین ا.ت رو توی یه ماشین مدل بالای سیاه پرت کرد و دستاشو به دستگیره ی بالای پنجره ی ماشین بست
شیشه ی ماشین دودی بود و هر چقدر سعی میکرد فرار کنه کسی نمی دیدیش.



ا.ت امیدوارم بود همکاراش بیان و نجاتش بدن اما

بعد مدتی مطمعن شد اونا انقدر مستن که اصلا

نفهمیدن که اون نیست.

ا.ت:خواهش میکنم ولم کن

جیمین:(هیچی نمیگفت و با تموم سرعت به جای نامعلومی میروند)

ا.ت:میگم بذار برم لطفا(بغض)

جیمین:.......

ا.ت:لعنتی مگه کری که جوابمو نمیدی بهت میگم ولم کن بذار برم

جیمین:خفه میشی یا خودم خفت کنم.

ا.ت:بذار برم(داد و گریه)

جیمین یهو زد کنار و پاشد و اومد سمت ا.ت و گفت:....... .



ادامه در پارت بعدی


شرطا برای پارت بعد:
20 تا لایک ❤
35 تا کامنت📨📱
دیدگاه ها (۶۷)

🖤فیک زندانی پارت 16🖤

🖤 فیک زندانی پارت 17 🖤

🖤 فیک زندانی پارت 14 🖤

🖤فیک زندانی پارت 13🖤

p1عشق مافیایی

پارت ۵۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط