★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۴۷....
_اووو بیبی من خجالتیه
یونگی گونه قرمز جیمین بوسید و خندید.
میخوام دوش بگیرم .
جیمین خواست بره، ولی یه دفعه خورد زمین چون بین پاهاش به شدت درد میکرد.
یونگی سریع بلند شد و کمکش کرد که بلند شه و به سمت دستشویی بردش .خواست بره داخل ولی جیمین هلش داد بیرون.
نه !!خودم میتونم !
درو قبل از اینکه یونگی چیزی بگه بست.
یونگی اهی کشید و روی تخت نشست .یه دفعه گوشیش زنگ زد،
یونگی جواب داد.
چانیول : قربان، لی شیون نقشه خیلی خطرناکی واسه راحت شدن از شر جیمین کشیده.
_ یه ساعت دیگه اونجام
یونگی خیلی کوتاه گفت و تلفنو قطع کرد .
از اتاق بیرون رفت و تو اون یکی حموم دوش کوتاهی گرفت.
جیمین تازه شستن خودشو تموم کرده بود .
درو به آرومی باز کرد و پشت بدون پیرهن جونگ کوک رو روبروی خودش دید .همونجا خشکش زد تا
اینکه یونگی برگشت.
_بیبی، اونجا چیکار میکنی؟
یونگی با تعجب پرسید.
دید جیمین شوکه جلوی در حموم ایستاده.
ه-هیچی
جیمین جواب داد و لباسی که میخواست تنش کنه رو انتخاب کرد.
یه دفعه یونگی از پشت بغلش کرد .
مشکل این بود که یونگی پیرهن نداشت...
اونم همینطور.
یونگی
یونگی فقط با هوم یواشی جواب داد.
تو باید پیرهنتو بپوشی
جیمین آروم گفت ولی یونگی همونطور بغلش کرده بود.
ادامه دارد...
پارت ۴۷....
_اووو بیبی من خجالتیه
یونگی گونه قرمز جیمین بوسید و خندید.
میخوام دوش بگیرم .
جیمین خواست بره، ولی یه دفعه خورد زمین چون بین پاهاش به شدت درد میکرد.
یونگی سریع بلند شد و کمکش کرد که بلند شه و به سمت دستشویی بردش .خواست بره داخل ولی جیمین هلش داد بیرون.
نه !!خودم میتونم !
درو قبل از اینکه یونگی چیزی بگه بست.
یونگی اهی کشید و روی تخت نشست .یه دفعه گوشیش زنگ زد،
یونگی جواب داد.
چانیول : قربان، لی شیون نقشه خیلی خطرناکی واسه راحت شدن از شر جیمین کشیده.
_ یه ساعت دیگه اونجام
یونگی خیلی کوتاه گفت و تلفنو قطع کرد .
از اتاق بیرون رفت و تو اون یکی حموم دوش کوتاهی گرفت.
جیمین تازه شستن خودشو تموم کرده بود .
درو به آرومی باز کرد و پشت بدون پیرهن جونگ کوک رو روبروی خودش دید .همونجا خشکش زد تا
اینکه یونگی برگشت.
_بیبی، اونجا چیکار میکنی؟
یونگی با تعجب پرسید.
دید جیمین شوکه جلوی در حموم ایستاده.
ه-هیچی
جیمین جواب داد و لباسی که میخواست تنش کنه رو انتخاب کرد.
یه دفعه یونگی از پشت بغلش کرد .
مشکل این بود که یونگی پیرهن نداشت...
اونم همینطور.
یونگی
یونگی فقط با هوم یواشی جواب داد.
تو باید پیرهنتو بپوشی
جیمین آروم گفت ولی یونگی همونطور بغلش کرده بود.
ادامه دارد...
۷۴۲
۳۰ آذر ۱۴۰۳