"حرکت ناگهانی⁷"

جیمین: ای بابا بد شدکه من باهات کار داشتم
ا‌.ت: ولم کننننننننننننن « جیغ»
جیمین بدون اینکه چیزی بگه از اتاق رفت بیرون

« چند دقیقه بعد»

تق تق تق ( صدای دره مثلا)
ا.ت: باز چیکارم داری
اجوما: بخشید مضاحمتون شدم صبحانه اوردم( از پشت در )
ا.ت: اها بیا داخل
اجوما : اقای پارک گفتن بعد صبحانه لباسی که براتون اوردم رو بپوشید
ا.ت: نمیخوام
اجوما : میدونم ولی من وضیفم رو انجام میدم لطفا این کارو انجام بدید واسه ی من بد میشه
ا.ت: هوففففف باشع
اجوما : من مرخص میشم
ا.ت: البته بفرمایید ( چقدر بچم معدب)

ا.ت صبحانه خورد رفت حموم و بعدش لباسی که جیمین براش فرستاده بود رو پوشید
( تا الان هرچی عکس بود رو هایلایت کردم عکس لباسش هم میکنم)

از زبون ا.ت

لباسم رو پوشیدم و رفتم بیرون که با جیمین که به ماشینش تکیه داده بود مواجه شدم ( پورشه پانامارا )

از زبون جیمین

به ماشینم تکیه داده بودم که در باز شد و با چهره جذابش مواجه شدم لباس خیلی بهش میومد . خیلی س.ک.سیش کرده بود ( عرررررر خوذم غش کردمممم از حرفش )
ا‌ت: چرا گفتی بیام اونم با این لباس
جیمین : خب یه مراسم هست که میخوام برای ی سری اطلاعات برم و باید همراه خودم یه خانم جذاب ببرم ( ی حالت لا.س زنی)
ا.ت: ایششششششش( با خنده )
ا.ت: خب حالا کجا هست کیا هستن
جیمین:.......


در خماری بمانید رو دیگه نمینویسم خودتون بفهمید طبق چچیزی که گفتم پارت بعذم میزارم بدون شرط و بعدش .....خودتون بفهمید حوصلهذندارم تایپ کنم🤭🤭

باییییی
دیدگاه ها (۲)

"حرکت ناگهانی⁸"

"حرکت ناگهانی⁹"

"حرکت ناگهانی⁶"

"حرکت ناگهانی⁵"

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

پارت ۱۱ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط