پارت
پارت 5
بعد از فکر کردن اومدم بیرون و لیا و دوستش که توی اتاق بودن در بسته بود و من سریع با سرعت رفتم در اتاق را باز کردم و دیدم لیا تو روی تخت دراز کشیده خیلی اعصبانی شدم و گفتم
تهیونگ : لیا چطور میتونی بچه ی منو سقط کنی( هم گریه هم اعصبانیت و داد)
لیا:تهیونگ از اینجا برو( داد و گریه)
تهیونگ سریع رفت و لیا را بغل کرد
تهیونگ: لطفا منو ببخش پرنسمم لطفا حداقل به بچه مون رحم کن( گریه)
لیا : تهیونگ تو قلب منو صد برابر تیکه کردی( گریه)
لیا: حتی اگه ببخشمت دیگه نمیتونم بهت اعتماد کنم
تهیونگ: ببخشید من اون موقع مست بودم اصلا هیچی نمیفهمیدم لطفا منو ببخش( گریه)
تهیونگ که دیگه تاقت نیورد لیا را بغل کرد و برد از بیمارستان بیرون لیا هرچقدر تقلا میکرد اما فایده ای نداشت که تهیونگ لیا را گذاشت توی ماشین و توی راه هی لیا تقلا میکرد نمیشد
لیا: این در لعنتی را باز کن( داد)
اما تهیونگ مهل نذاشت و رسیدن خونه که تهیونگ پیاده شد و رفت اونطرف در در لیا را باز کرد و بغلش کرد که لیا گفت
لیا: خودم پا دارم میتونم راه برم بزارم زمین
تهیونگ: فکر کردی من خرم که بزارم زمین بعد تو فرار کنی
تهیونگ لیا را برد توی خونه همین که تهیونگ در را بست لیا را گذاشت زمین و همون موقع تهیونگ لب هاش را روی لب های لیا گذاشت و مک میزد لیا هی تقلا میکرد که ولش کنه اما تهیونگ نه ولش نمیکرد که بلخره نفس کم اورد و ول کرد که سرش را کرد توی گردن لیا بو میکشید که رسید به گوشش که گفت....
بعد از فکر کردن اومدم بیرون و لیا و دوستش که توی اتاق بودن در بسته بود و من سریع با سرعت رفتم در اتاق را باز کردم و دیدم لیا تو روی تخت دراز کشیده خیلی اعصبانی شدم و گفتم
تهیونگ : لیا چطور میتونی بچه ی منو سقط کنی( هم گریه هم اعصبانیت و داد)
لیا:تهیونگ از اینجا برو( داد و گریه)
تهیونگ سریع رفت و لیا را بغل کرد
تهیونگ: لطفا منو ببخش پرنسمم لطفا حداقل به بچه مون رحم کن( گریه)
لیا : تهیونگ تو قلب منو صد برابر تیکه کردی( گریه)
لیا: حتی اگه ببخشمت دیگه نمیتونم بهت اعتماد کنم
تهیونگ: ببخشید من اون موقع مست بودم اصلا هیچی نمیفهمیدم لطفا منو ببخش( گریه)
تهیونگ که دیگه تاقت نیورد لیا را بغل کرد و برد از بیمارستان بیرون لیا هرچقدر تقلا میکرد اما فایده ای نداشت که تهیونگ لیا را گذاشت توی ماشین و توی راه هی لیا تقلا میکرد نمیشد
لیا: این در لعنتی را باز کن( داد)
اما تهیونگ مهل نذاشت و رسیدن خونه که تهیونگ پیاده شد و رفت اونطرف در در لیا را باز کرد و بغلش کرد که لیا گفت
لیا: خودم پا دارم میتونم راه برم بزارم زمین
تهیونگ: فکر کردی من خرم که بزارم زمین بعد تو فرار کنی
تهیونگ لیا را برد توی خونه همین که تهیونگ در را بست لیا را گذاشت زمین و همون موقع تهیونگ لب هاش را روی لب های لیا گذاشت و مک میزد لیا هی تقلا میکرد که ولش کنه اما تهیونگ نه ولش نمیکرد که بلخره نفس کم اورد و ول کرد که سرش را کرد توی گردن لیا بو میکشید که رسید به گوشش که گفت....
- ۳.۲k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط