نبضمن

#نبض‌من
#part9
×خیلی ممنونم دکتر
ته با حالت سرد سرشو بالا آورد
×خیلی هواست به خواهرت باشه
+ته اون دیگه نمیاد؟
×نه جوجه نمیاد حالام برو تو هوا داره تاریک میشه
+ته.....
ولی ته زود سوار ماشین شد و به طرف عمارتش حرکت کرد سریع رفت تو اتاقش قوطی قرصش رو برداشت از آجوما خواست براش آب ببره وقتی قرص رو خورد رو صندلی نشست خم شد و دستشو رو پیشونیش گذاشت
آجوما:حالت خوبه پسرم؟
×خوبم میتونی بری
آجوما از اتاق بیرون رفت و ته رو با کلی فکر و خیال تنها گذاشت
×اگه عاشق اون دختر شده باشم اون حتما بخاطرم آسیب می‌بینه
.....
+اونی
°هوم؟
+یه چیزی بگم؟
°بگو آبجی کوچولو
+امروز بخاطر دکتر کیم کلی بهم خوش گذشت باهاش راحتم
°واقعا راحتی؟انقدر به دلت نشسته
+همینطوره(خجالت)بهم حس خوبی میده
°نگو که ازش خوشت اومده
إما سرشو پایین انداخت
°إما تو بازم میخوای افسرده شی؟میخوای ازیت شی؟میخوای دوباره به آدمی که فقط دو روزه میشناسیش دلببندی هنوزم غرورت اجازه میده؟
+راستش میدونم مسخرس اونی ولی یجورایی به دلم نشسته ولی میدونم اون حسی بهم نداره و فقط دلش واسم میسوزه
جسی إما رو تو بغلش برد و موهاشو نوازش کرد
پرش به فردا
إما دوباره رفت بیمارستان ولی منشی گفت که امروز کسیو قبول نمیکنن إما هم کمی ناراحت شد ولی بدون چون و چرا از اونجا رفت همون موقع ته از اتاق بیرون اومد
×کسی که نیومده؟
....راستش خانوم مین اومدن ولی گفتم که شما نمی‌خواید کسی بیاد و .....
دیدگاه ها (۳)

#نبض‌من #part10×چه غلطی کردی(داد)+دکتر شما خودتون گف.....×خف...

#هانا‌هاکیماسو #part13هانا صبح با دل درد بدی بیدار شد این با...

۴۹ نفر پس تو پیج چیکار میکنن؟چرا انقدر حمایتا کمه ؟

#رزمشکی #part4پسرک از تو گویی به دخترکی که در نظر گرفته بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط