سادیسمی
#سادیسمی
پارت 10
صدای گریه بود ..
از روی صندلیش پاشد و ... در اتاقش رو باز کرد ..
ولی وقتی دید چیزی نیست دوباره رفت به سراغ کارش ..
و آتی که دیگه توان هیچی رو نداشت .. از ترسش فقط به خودش پیچیده بود... و از چشماش اشک میومد .. حتی توان اینکه پاشه بره پیش جونگ کوک هم نداشت ..
رعدو برق هم داشت شدت میگرفت .. و صدای گریه آت کل اتاقو گرفته بود .. ولی با صدای در .. کسی اومد داخل .. اون جونگ کوک بود نگران... داشت اتو صدا میزد ..
وقتی اومد تو دیدن .. آت زیر پتو داره گریه میکنه زود یه طرف تخت رفت و پتو رو از روی آت کنار کشید و .. آت رو درحالی که ...یه خودش پیچیده .. بود و داشت گریه میکرد دید .. اسمشو صدا زد ..
آت با شنیدن صداش چشماشو ... باز کرد .. با چشمای اشکی بهش نگا کرد .. و گفت ..
+ جون .. جونگ کوک..کو ( گریه )
* جونگ کوک زود آت و بلند کرد و رو تخت نشوند... بدنش داشت میلرزید ... جونگ کوک
گفت ..
- آت .. آروم باش من اینجام .. چی شده بهم بگو ..
مریض شدی .. درد داری چی شده ...
د بگو ( عربده)
* آت .. با عربده ای که جونگ کوک کشید .. رو بهش گفت ..
+ م.. میترسم ( گریه )
- از چی ..؟
*جونگ کوک وقتی دید آت زیاد حالش خوب نیست .. دیگه چیزی نگفت .. و اونو تو بغلش گرفت .. تا آروم بشه ..
بعد بیست دقیقه ... که جونگ کوک آت و رو تخت توی بغلش گرفته بود و سرشو روی سینش گذاشته بود .. داشت نازش میکرد تا آروم بشه ... آروم به صورت آت که رنگش پریده بود .. زل زد ..
پارت 10
صدای گریه بود ..
از روی صندلیش پاشد و ... در اتاقش رو باز کرد ..
ولی وقتی دید چیزی نیست دوباره رفت به سراغ کارش ..
و آتی که دیگه توان هیچی رو نداشت .. از ترسش فقط به خودش پیچیده بود... و از چشماش اشک میومد .. حتی توان اینکه پاشه بره پیش جونگ کوک هم نداشت ..
رعدو برق هم داشت شدت میگرفت .. و صدای گریه آت کل اتاقو گرفته بود .. ولی با صدای در .. کسی اومد داخل .. اون جونگ کوک بود نگران... داشت اتو صدا میزد ..
وقتی اومد تو دیدن .. آت زیر پتو داره گریه میکنه زود یه طرف تخت رفت و پتو رو از روی آت کنار کشید و .. آت رو درحالی که ...یه خودش پیچیده .. بود و داشت گریه میکرد دید .. اسمشو صدا زد ..
آت با شنیدن صداش چشماشو ... باز کرد .. با چشمای اشکی بهش نگا کرد .. و گفت ..
+ جون .. جونگ کوک..کو ( گریه )
* جونگ کوک زود آت و بلند کرد و رو تخت نشوند... بدنش داشت میلرزید ... جونگ کوک
گفت ..
- آت .. آروم باش من اینجام .. چی شده بهم بگو ..
مریض شدی .. درد داری چی شده ...
د بگو ( عربده)
* آت .. با عربده ای که جونگ کوک کشید .. رو بهش گفت ..
+ م.. میترسم ( گریه )
- از چی ..؟
*جونگ کوک وقتی دید آت زیاد حالش خوب نیست .. دیگه چیزی نگفت .. و اونو تو بغلش گرفت .. تا آروم بشه ..
بعد بیست دقیقه ... که جونگ کوک آت و رو تخت توی بغلش گرفته بود و سرشو روی سینش گذاشته بود .. داشت نازش میکرد تا آروم بشه ... آروم به صورت آت که رنگش پریده بود .. زل زد ..
۶.۱k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.