سادیسمی

#سادیسمی
پارت 12

* فردا صبح بود .. آت چشماشو باز کرد و با جای خالی جونگ کوک رو به رو شد ...
حتما رفته شرکت ..
از جاش پاشد ..و یهو اتفاقات دیشب یادش اومد ..
بغل جونگ کوک ، حموم بردن آت توسط جونگ کوک ..‌
آت از تعجب دهنش باز مونده بود .. این همه تغییر اونم تو یه روز یکم نگران کننده بود . ..
آت با خجالت ... دوباره رفت زیر پتو ..
ولی با چیزی که دید ..
لخت بود .. با تعجب داشت به بدن لختش نگا میکرد ..
دیگه .. میدونست که دیگه نمیتونه به صورت جونگ کوک نگا کنه ..
درسته .. جونگ کوک بدنشو دیده بود ولی با این کارایی که کرده بود .. آت بعید میدونست که بتونه تو روش نگا کنه ...
و فقط دراز کشید و به سقف خیره شد ...و گفت ..
+ خداایاا جونگ کوک چرا عوض شده ...
نکنه میخواد اولش باهام خوب رفتار کنه .. بعد بکشتم .. نکنه از دستم خسته شده ..
نه بابا شاید واقعا میخواد یا ساطور خوردم کنه .. چون دیشبم هم منو اینطوری دیده ..
و ازم مراقبت کرده .. میخواد تلافی کنه ... و اونم با کشتن من ..( ترسیده و تعجب)
باید ازش دوری‌کنم .. آخه این چرا انقد عوض شده ...( داد)
وای خدااا باید آرامش خودمو حفظ کنم ..
و آروم ازش دوری کنم .. ارع همین کارو میکنم ...
دیدگاه ها (۰)

#سادیسمی پارت 13ساعت .. 1و نیم ظهر بود ..جونگ کوک امروز یکم ...

#سادیسمی پارت 14* جونگ کوک چشماشو باز کرد .. با نگا کردن به ...

#سادیسمی پارت 11 آروم به صورت آت که رنگش پریده بود زل زد .. ...

#سادیسمی پارت 10صدای گریه بود ..از روی صندلیش پاشد و ... در ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

اسم رمان: jk ✨ دختر ناشناس: اوو( صدای خیلی اهم اهمی) ددی میش...

black flower(p,312)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط