سادیسمی
#سادیسمی
پارت 11
آروم به صورت آت که رنگش پریده بود زل زد .. یه قطره از اشکش روی گونش ریخته بود .. اونو با دستش پاک کرد و آروم آت و رو تخت گذاشت .. و پتو رو کشید روش ...
خودشم کنار آت نشست و به صورت بی روح آت زل زد .. جونگ کوک خیلی عوض شده بود .. حتی خودشم به خاطر این رفتارتش تعجب کرده بود .. چرا این دختر بچه یه دفعه ای براش مهم شده بود ؟
جونگ کوک دست آت و تو دستش گرفت..
متوجه شده بود دستای آت خیلی کوچلوعن یه لبخند به خاطر این کیوت بودن دستای آت زد .. وقتی دستای خودشو با اون مقایسه میکرد .. خیلی کوچیکتر از اونی بود که فک میکرد
دست های آت توی دستای جونگ کوک گم میشد .. و این برای جونگ کوک خیلی کیوت بود ...
ولی به چیزی توجه جونگ کوک رو جلب کرده بود .. چرا دستای آت انقد گرم بودن .. جونگ کوک با گذاشتن دستش روی پیشونی آت فهمیده .. بود .. تب داره بدنش کلا داغ بود .. جونگ کوک.. نگران بلند شد و پتو رو از روی ات.. کنار زد و با گذاشتن دستش روی چند نقطه از بدن آت فهمید .. واقعا تب داره .. زود به طرف حموم رفت .. و وان رو پر از آب کرد .. به طرف تخت رفت و ..لباس آت و درو آورد .. براید استایل بغلش کرد .. و به طرف حموم رفت و گذاشتتش توی وان ..
وقتی بدن آت .. به آب برخورد کرد ..
بدنش لرزید و آروم اسم جونگ کوک رو صدا کرد ..
جونگ کوک .. گفت ...
- هیش .. آروم باش آت ..
* بالاخره .. بعد 15 دقیقه .. جونگ کوک بدن آت و شست .. و حولرو دور آت پیچید و بغلش کرد ..و آورد و گذاشتش رو تخت ...
پارت 11
آروم به صورت آت که رنگش پریده بود زل زد .. یه قطره از اشکش روی گونش ریخته بود .. اونو با دستش پاک کرد و آروم آت و رو تخت گذاشت .. و پتو رو کشید روش ...
خودشم کنار آت نشست و به صورت بی روح آت زل زد .. جونگ کوک خیلی عوض شده بود .. حتی خودشم به خاطر این رفتارتش تعجب کرده بود .. چرا این دختر بچه یه دفعه ای براش مهم شده بود ؟
جونگ کوک دست آت و تو دستش گرفت..
متوجه شده بود دستای آت خیلی کوچلوعن یه لبخند به خاطر این کیوت بودن دستای آت زد .. وقتی دستای خودشو با اون مقایسه میکرد .. خیلی کوچیکتر از اونی بود که فک میکرد
دست های آت توی دستای جونگ کوک گم میشد .. و این برای جونگ کوک خیلی کیوت بود ...
ولی به چیزی توجه جونگ کوک رو جلب کرده بود .. چرا دستای آت انقد گرم بودن .. جونگ کوک با گذاشتن دستش روی پیشونی آت فهمیده .. بود .. تب داره بدنش کلا داغ بود .. جونگ کوک.. نگران بلند شد و پتو رو از روی ات.. کنار زد و با گذاشتن دستش روی چند نقطه از بدن آت فهمید .. واقعا تب داره .. زود به طرف حموم رفت .. و وان رو پر از آب کرد .. به طرف تخت رفت و ..لباس آت و درو آورد .. براید استایل بغلش کرد .. و به طرف حموم رفت و گذاشتتش توی وان ..
وقتی بدن آت .. به آب برخورد کرد ..
بدنش لرزید و آروم اسم جونگ کوک رو صدا کرد ..
جونگ کوک .. گفت ...
- هیش .. آروم باش آت ..
* بالاخره .. بعد 15 دقیقه .. جونگ کوک بدن آت و شست .. و حولرو دور آت پیچید و بغلش کرد ..و آورد و گذاشتش رو تخت ...
۷.۴k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.