ویو جنا

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۴
[ویو جنا]

_برو کنار..
جنا: که بزارم دستت به الیا بخوره!؟
اهیون: به تو ربطی نداره..
جنا: هر چییزی که راجب امدنم به اینجا گفتی برام‌مهم نیست ولی من بخواطر الیا امدم..این اجازه رو به تو نمیدم که ازیتش کنی..
اهیون:چی با خودت فکر کردی ؟تو هیچ ارزشی تو این خونه نداری،جونگکوک خیلی سریع یکیو میاره جات..فکر نکن میتونی انقدر زبون دراز باشی..

خواستم جوابش و بدم ولی مامان جونگکوک بلند گفت:

_ اهیون بس کن،خجالت بکش این چه طرز حرف زدنه؟..
اهیون:زن دایی اخه خودتون..
مامان.ک: خودم دارم میبینم،مامان دو روزه کجاست که رفتارایه دخترش و نمیبینه!؟
اهیون: نمیدونم....

سرش وایین انداخت و رفت
به مامان جونگکوک نگاه کردم که حصابی اتیشی بود.
فکر کنم فهمیدم جونگکوک به کی رفته.

نفسشو بیرون فرستاد و خودش و کنترل کرد.
و با لبخند گفت:

_ بشین عزیزم..

اروم رو صندلی نشستم.
خدایا من و از دست این خانواده نجات بده.
الیا: مم میرم لباس عوض کنم...
جنا: کمک میخوای!؟

با اخم گیوتی گفت:
_ من دیگه بزرگ شدممم

دستم و تسلیم وار اوردم بالا.

جنا: باشه،اشتباه کردم..
با خنده گفتم که اخماش باز شد و لبخند کیوت تر تری زد و رفت.

مامان.ک:جنا جون ببخشید که از وقتی امدی اینجا این همه بد رفتاری دیدی.
جنا: نه بابا این چه حرفیه..منم که بدون مقدمه وارد این خونه شدم..

لبخند زد و ادامه داد:
_اون از بچه هام که افتادن به جون هم..این از اهیون و مامانش که امدن..واینکه الیا...این خونه ۱۲ ساله یه روز خوب نداره..

جنا: زندگیه دیگه ،پر مشکل..
مامان.ک: راستی جنا،خانواده تو کجان!؟

سرم و پایین انداختم
جنا: اونارو از دست دادم.
مامان.ک: وای خاک به سرم..
جنا: این چه حرفیه..؟از اون موقعه ۱۲ سال میگذره دیگه نمیشه کاریش کرد.
مامان.ک: دختر تو که بچه بودی...
جنا: داخل یتیم خونه بززگ شدم....

محکم بغلم کرد.
مامان.ک: واقعا متاسفم..نمیدونستم...حتما خیلی حس تنهایی کردی..

تنهایی و در کنار ترد شدن..مسخره شدن..و هزار تا چییزه دیگه...
ولی اون مغل چقدر با محبت بود
برایه منی که چند روز میشناخت..
چه قدر مهربون بود..

مامان.ک: گفتم که تو دیگه دختر منی..اگه کسی ازیتت کرد مخصوصا جونگکوک..من مثل کوه پشتمم..نمیزارم ازییت بشی..
جنا: خیلی ممنونم..

_______
وقتی ناهار تموم شد.
رفتم اتاق الیا
مصوع نقاشی ،کشیدن خانواده بود.
الیا نمیدونست کیو بکشه..
برایه همین ایده دادم که کل احالی این خونه رو بکشیم.
اونم قبول کرد که بدون وجود اهیون و مامانش نقتشی و براش بکشم
نقاشیم خوب بود.
ولی سعی کردم در حد سن اون بکشم..
مشغول شده بودم که دیدم الیا بیهوش شده.
بغلش کردم و گزاشتمش رو تخت..
ظهر بود و هر کی تو اتاقش بود.
الیا که خوابید..
نقاشیش و کامل کردم
دیدگاه ها (۱۵)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۵[ویو جنا]نقاشیش و کامل کردم ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۶[ویو جنا]یکم عدایه گریه دراو...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۳[ویو جونگکوک]جنا: الان..تحدی...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۲[ویو جنا].کوک: لازم نیست زحم...

طُلـــوعِ طَلـــآیـیچندشآتی jkP.3حس کرد دلتنگ اون جونگکوک شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط