میزوچیدم هردوسرمیزنشستیم وشروع کردیم به غذاخوردن
میزوچیدم هردوسرمیزنشستیم وشروع کردیم به غذاخوردن
بینمون سکوت بودکه
گوریل:من عاشقه فسنجونم
من:میدونم
گوریل:واقعایادم نمیادقبلاگفته باشم
من:مامان نیوشاگفته بود
گوریل:اینم میدونستی که حالافقدعاشقه فسنجونایه توام
سرم که تااون لحظه پایین بودبااین حرفش بالاآوردم وبهش زل زدم ازحرفش واقعاخوشم اومدبه همین دلیل یه لبخندناخودآگاع رولبام نقش بست
گوریل:ازموقعی که عاشقت شدم عاشقه هرچیزیم که به تومربوط میشه شدم
عاشقه لحظه هایی که توتوشون هستی عاشقه چشا موهایی که متعلق به تون عاشقه اسمت همه چی همه چی نمیدونم میفهمی چی میگ
من:خوب درکت میکنم
چن لحظه بینمون سکوته سنگینی ایجادشد
گوریل:بهش حسودیم میشه خیلی
غمی که توچهرش بوداذیتم میکرد
من:نمیخواستم ناراحتت کنم
بایه لبخنده تلخ:غذامونوبخوریم
وباغذاش خودشومشغول کرد
غذاکه تموم شدمیزوجمع کردیم وهردوبه طرفه پذیرایی رفتیم
گوریل رومبله سه نفره درازکشیدمنم رومبله یه نفره نشستموگوشیموبرداشتم وشروع به بازی کردم
محوه بازی بودکه باصداش به خودم اومدم
گوریل:شام چی سفارش بدم
یکم فک کردموگفتم هیچی
گوریل:قرارنیس که اینطوری بکشیم
من:نه خیرخودمون بپزیم
بلندبلندخندید
گوریل:بارگهایه خنده چقدم که بلدیم
من:معلومه که بلدم ولی تووموزیانه بهش چشم دوختم
گوریل:من فقداملت بلدم
حالامن بلندبلندخندیدم
گوریل:همچین میخنده انگارخودش سرآشپزه معروفه ایتالیاییه
من:املتم خوبه بهترازگشنگیه وغذایه بیرونه منم کیک بلدم
وبه طرف آشپزخونه رفتم گوریلم پشته سرم رااوفتاد
سمته یخچال رفتم وهرچیزی که لازم بودوبرداشتم گوریلم داش مایتابه وگوجه موجه روآماده میکرد
گوریل:یه چیزی درس کنم باهاش انگشتاتم بخوری
من:خوبه حالااملته همچین چیزه شاخیم نیس
گوریل:توهمینم بلدنیسی
واقعاراس میگف
من:من خودم علایفیی به یادگرفتنه املت نداشتم وگرنه الان املت که هیچی واست یه قورمه سبزی میپختم که انگشتایه پاتم باهاش میجویبدی
گوریل:خخخخخخ جالب بود
من:زعرمار
دستشوبه سمته تخمه مرغاآوردکه محکم زدم رودستش باتعجب نگام کردکه باآبروهام یخچالونشون دادم
من:ایناواسه منن بروازیخچال بیارچلاق که نیستی
گوریل:واااا چی میشه این همه تخمه مرغومیخایی بزنی تواون
من: ارع به خودم مربوطه
سرشوبه علامته تعجب تکون دادوبه طرفه یخچال رف آردوبرداشتم که یهوازدستم سرخوردواوفتادزمینوهمش ریخ کفه آشپزخونه
باحالت گریه نشستم وشروع به جمع کردن کردم گوریل پیشم نشس وبیچاره کمکم کردکه یکهوازاون فکرایه شیطانیی به مغزم خطورکرددستموپره آردکردم وپاچیدم توصورتش
بیچاره چن دیقه همینطوری توشوک بودکه یهواونم دستشوپره آردکردوریخت رومن خنده هام کله خونه روپرکرده بود انقدخندیدموروش آردریختم که دیگه خسته شدم ودستاموبردم بالاوبارگه هایه خندع تیکه تیکه گفتم تروخدادیگه نریزیکم بعددوباره شروع کردیم وبه آشپزیمون ادامه دادیم موادموکه آماده شده بودتوقالب ریختم وتوفرگذاشتمش یه آخش گفتم وشیروبازکردم تادستاموبشورم چون دستام آردی بود خمیربست بازم شیطانی خندیدم ومشتموپره آب کردمو به طرفه گوریل که پیشه یخچال بودبرگشتم برگشتن من همانا وریختن آب روصورتم همانا واقعاغافلگیرم کرد بایهوکثافت بلند شروع کردم تن تن مشتموآب کردموبه روش ریختم حالااونم کلاخمیرشده بودمنم هردوبلندبلندداشتیم میخندیدیم
من:برم حموم بیام شام بخوریم
گوریل:باشه منم میرموسریع میام
بینمون سکوت بودکه
گوریل:من عاشقه فسنجونم
من:میدونم
گوریل:واقعایادم نمیادقبلاگفته باشم
من:مامان نیوشاگفته بود
گوریل:اینم میدونستی که حالافقدعاشقه فسنجونایه توام
سرم که تااون لحظه پایین بودبااین حرفش بالاآوردم وبهش زل زدم ازحرفش واقعاخوشم اومدبه همین دلیل یه لبخندناخودآگاع رولبام نقش بست
گوریل:ازموقعی که عاشقت شدم عاشقه هرچیزیم که به تومربوط میشه شدم
عاشقه لحظه هایی که توتوشون هستی عاشقه چشا موهایی که متعلق به تون عاشقه اسمت همه چی همه چی نمیدونم میفهمی چی میگ
من:خوب درکت میکنم
چن لحظه بینمون سکوته سنگینی ایجادشد
گوریل:بهش حسودیم میشه خیلی
غمی که توچهرش بوداذیتم میکرد
من:نمیخواستم ناراحتت کنم
بایه لبخنده تلخ:غذامونوبخوریم
وباغذاش خودشومشغول کرد
غذاکه تموم شدمیزوجمع کردیم وهردوبه طرفه پذیرایی رفتیم
گوریل رومبله سه نفره درازکشیدمنم رومبله یه نفره نشستموگوشیموبرداشتم وشروع به بازی کردم
محوه بازی بودکه باصداش به خودم اومدم
گوریل:شام چی سفارش بدم
یکم فک کردموگفتم هیچی
گوریل:قرارنیس که اینطوری بکشیم
من:نه خیرخودمون بپزیم
بلندبلندخندید
گوریل:بارگهایه خنده چقدم که بلدیم
من:معلومه که بلدم ولی تووموزیانه بهش چشم دوختم
گوریل:من فقداملت بلدم
حالامن بلندبلندخندیدم
گوریل:همچین میخنده انگارخودش سرآشپزه معروفه ایتالیاییه
من:املتم خوبه بهترازگشنگیه وغذایه بیرونه منم کیک بلدم
وبه طرف آشپزخونه رفتم گوریلم پشته سرم رااوفتاد
سمته یخچال رفتم وهرچیزی که لازم بودوبرداشتم گوریلم داش مایتابه وگوجه موجه روآماده میکرد
گوریل:یه چیزی درس کنم باهاش انگشتاتم بخوری
من:خوبه حالااملته همچین چیزه شاخیم نیس
گوریل:توهمینم بلدنیسی
واقعاراس میگف
من:من خودم علایفیی به یادگرفتنه املت نداشتم وگرنه الان املت که هیچی واست یه قورمه سبزی میپختم که انگشتایه پاتم باهاش میجویبدی
گوریل:خخخخخخ جالب بود
من:زعرمار
دستشوبه سمته تخمه مرغاآوردکه محکم زدم رودستش باتعجب نگام کردکه باآبروهام یخچالونشون دادم
من:ایناواسه منن بروازیخچال بیارچلاق که نیستی
گوریل:واااا چی میشه این همه تخمه مرغومیخایی بزنی تواون
من: ارع به خودم مربوطه
سرشوبه علامته تعجب تکون دادوبه طرفه یخچال رف آردوبرداشتم که یهوازدستم سرخوردواوفتادزمینوهمش ریخ کفه آشپزخونه
باحالت گریه نشستم وشروع به جمع کردن کردم گوریل پیشم نشس وبیچاره کمکم کردکه یکهوازاون فکرایه شیطانیی به مغزم خطورکرددستموپره آردکردم وپاچیدم توصورتش
بیچاره چن دیقه همینطوری توشوک بودکه یهواونم دستشوپره آردکردوریخت رومن خنده هام کله خونه روپرکرده بود انقدخندیدموروش آردریختم که دیگه خسته شدم ودستاموبردم بالاوبارگه هایه خندع تیکه تیکه گفتم تروخدادیگه نریزیکم بعددوباره شروع کردیم وبه آشپزیمون ادامه دادیم موادموکه آماده شده بودتوقالب ریختم وتوفرگذاشتمش یه آخش گفتم وشیروبازکردم تادستاموبشورم چون دستام آردی بود خمیربست بازم شیطانی خندیدم ومشتموپره آب کردمو به طرفه گوریل که پیشه یخچال بودبرگشتم برگشتن من همانا وریختن آب روصورتم همانا واقعاغافلگیرم کرد بایهوکثافت بلند شروع کردم تن تن مشتموآب کردموبه روش ریختم حالااونم کلاخمیرشده بودمنم هردوبلندبلندداشتیم میخندیدیم
من:برم حموم بیام شام بخوریم
گوریل:باشه منم میرموسریع میام
- ۱.۲k
- ۲۳ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط