مامان بغلم کردوازصورتم بوسید
مامان بغلم کردوازصورتم بوسید
مامان:مراقبه خودتون باشیددیگه
من:چشم
بابامنوکشیدتوبغلش وبعدازچن ثانیه ازخوش جدام کردوروبه گوریل گف:مواظبش باش تامابیاییم
گوریل:روجف چشمایه من شماباخیاله راحت بریدوحسابی خوش بگذرونید.
بعدازکلی بغلوماچوموچ بالاخره سواره ماشین شدن وفری بایه کاسه آب بدرقشون کرد
گوریل:چپ چپ به مانگاکردوباصدایه هشن گف بریدتوببینم مامانتون شماروبه من سپرده
من:اوهوع مردم کونه منوگازبگیرن فازنگیرن
یه چن ثانیه ایی واسادم که دیدم هیچ صدایی ازاین درنمیادصورتموبه طرفشون چرخوندم که دیدم فری بخاطره نگه داشتن خندش قرمزه قرمزشده گوریلم همینطوری خشکش زده وداره به من نگامیکنه تازه فهمیدم چی زرزدم یه نگاهه کوچیکع به کونم انداختم ویه نگابه گوریلوسرموانداختم پایینوبدونه هیچ حرفی دبروکه رفتیم وبه طرفه خونه قدم تندکردم که صدایه خنده فریوگوریل بلندشد
چچچ خاک توسرم یه زره آبرویی ام که دیشب باپختنه فسنجون بدست آورده بودازدس دادم.
رفتم توآشپزخونه وسره خودموگرم کردم وقتی اومدن توهیچ عکس العملی نشون ندادم ویکی ازپاسماوری هایی که میدونستم توش چاییه روبرداشتم مثلاکه دارم چایی درس میکنم ولی همه حواسم به اونوربودکه ببینم چیزی میگن یانه داشم درشوبازمیکردم
گوریل:عزیزم میخایی عدسی درس کنی
منم که حرفشونگرفته بودم گفتم:ارع
گوریل:دستت دردنکنه تاحالاعدسی توقوری تست نکردم ببینیم چطومیشه
این چی میگه بااروردادنه مغزم به پاسماوری نگاکردم که دیدم عدس توشه باتعجب رومیزه ونگاکردم که دیدم بغل دستیش چایه
واییییی خاک توسرم برم بمیرم ازاین بهتره من چقدکصخولم مگه میشه آدم توپنج دیقه انقدسوتی بدع.
دیگه کاریه که شده آروم وخیلی ریلکس عدسودرشوبستم وبه جاییه قبلیش برگردوندم خیلیم زیباهمه چیم آرومه منم چقدخاک توسرمه
بعدازتموم شدنه خندشون
برایه عوض شدن جووبحث:ناهارچی درس کنیم
فری:نمیدونم هرچی شمادوتابگین
من:من که چیزی مده نظرم نی وروبه گوریل توچی کوفت میکنی
گوریل:عزیزم چقدتواحساسسی اخه
من:اوه یس
گوریل:روبه فری ازفسنجونه دیشب مونده
جااااان داشتم شاخ درمیاوردم
این که دیشب اصن هیچی راجبش نگف
فری:بله آقا
گوریل:من که ازهمون میخورم
من:شماکه خوشتون نیومده بود
گوریل:یادم نمیادهمچین چیزی گفته باشم
من:ولی تعریفیم نکردی
گوریل:انقدره خوشمزه شده بودکه نمیدونستم چطوری بگم
اووووووو چه جمله اییع سنگینی منم که نیشم واشده بودبایه لبخنده گنده روازش برگردوندم وبه فری گفتم منم از همون میخورم
صدایه گوشیه فری بلندشد وبه طرفش رف
بعدازده دیقه ایی اومدالبته بایه قیافه نگران
من:چ چیزی شدع
فری:خواهرم حامله بودامروزبردنش بیمارستان بچش به دنیااومده
من که باشنیدنه اسمه بچه چشمام برق زددستاموبهم کوبیدم وگفتم وااای خوله چراناراحتی
فری:اخه من بایدبرم خواهرم بجزمن اینجاکسی رونداره
گوریل:خووووپس چراواسادی برودیگه اون الان به تونیازداره که زنگ زده دیگه
فری:اخه شما
نزاشتم حرفش تموم شه ماچی بچه نیستیم که میتونم ازپسه خودمون بربیایم توبرو
فری:واقعاببخشید
گوریل:نه فریباخانوم این چه حرفیه درضمن قدم نورسیدم مبارک
فری:ممنون آقا
من:بایدبه مناسبته خاله شدنت شیرینی بدیا
فری که با کلمه خاله لبخندرولباش اومدبایه چشم رف به طرفه اتاقش
مامان:مراقبه خودتون باشیددیگه
من:چشم
بابامنوکشیدتوبغلش وبعدازچن ثانیه ازخوش جدام کردوروبه گوریل گف:مواظبش باش تامابیاییم
گوریل:روجف چشمایه من شماباخیاله راحت بریدوحسابی خوش بگذرونید.
بعدازکلی بغلوماچوموچ بالاخره سواره ماشین شدن وفری بایه کاسه آب بدرقشون کرد
گوریل:چپ چپ به مانگاکردوباصدایه هشن گف بریدتوببینم مامانتون شماروبه من سپرده
من:اوهوع مردم کونه منوگازبگیرن فازنگیرن
یه چن ثانیه ایی واسادم که دیدم هیچ صدایی ازاین درنمیادصورتموبه طرفشون چرخوندم که دیدم فری بخاطره نگه داشتن خندش قرمزه قرمزشده گوریلم همینطوری خشکش زده وداره به من نگامیکنه تازه فهمیدم چی زرزدم یه نگاهه کوچیکع به کونم انداختم ویه نگابه گوریلوسرموانداختم پایینوبدونه هیچ حرفی دبروکه رفتیم وبه طرفه خونه قدم تندکردم که صدایه خنده فریوگوریل بلندشد
چچچ خاک توسرم یه زره آبرویی ام که دیشب باپختنه فسنجون بدست آورده بودازدس دادم.
رفتم توآشپزخونه وسره خودموگرم کردم وقتی اومدن توهیچ عکس العملی نشون ندادم ویکی ازپاسماوری هایی که میدونستم توش چاییه روبرداشتم مثلاکه دارم چایی درس میکنم ولی همه حواسم به اونوربودکه ببینم چیزی میگن یانه داشم درشوبازمیکردم
گوریل:عزیزم میخایی عدسی درس کنی
منم که حرفشونگرفته بودم گفتم:ارع
گوریل:دستت دردنکنه تاحالاعدسی توقوری تست نکردم ببینیم چطومیشه
این چی میگه بااروردادنه مغزم به پاسماوری نگاکردم که دیدم عدس توشه باتعجب رومیزه ونگاکردم که دیدم بغل دستیش چایه
واییییی خاک توسرم برم بمیرم ازاین بهتره من چقدکصخولم مگه میشه آدم توپنج دیقه انقدسوتی بدع.
دیگه کاریه که شده آروم وخیلی ریلکس عدسودرشوبستم وبه جاییه قبلیش برگردوندم خیلیم زیباهمه چیم آرومه منم چقدخاک توسرمه
بعدازتموم شدنه خندشون
برایه عوض شدن جووبحث:ناهارچی درس کنیم
فری:نمیدونم هرچی شمادوتابگین
من:من که چیزی مده نظرم نی وروبه گوریل توچی کوفت میکنی
گوریل:عزیزم چقدتواحساسسی اخه
من:اوه یس
گوریل:روبه فری ازفسنجونه دیشب مونده
جااااان داشتم شاخ درمیاوردم
این که دیشب اصن هیچی راجبش نگف
فری:بله آقا
گوریل:من که ازهمون میخورم
من:شماکه خوشتون نیومده بود
گوریل:یادم نمیادهمچین چیزی گفته باشم
من:ولی تعریفیم نکردی
گوریل:انقدره خوشمزه شده بودکه نمیدونستم چطوری بگم
اووووووو چه جمله اییع سنگینی منم که نیشم واشده بودبایه لبخنده گنده روازش برگردوندم وبه فری گفتم منم از همون میخورم
صدایه گوشیه فری بلندشد وبه طرفش رف
بعدازده دیقه ایی اومدالبته بایه قیافه نگران
من:چ چیزی شدع
فری:خواهرم حامله بودامروزبردنش بیمارستان بچش به دنیااومده
من که باشنیدنه اسمه بچه چشمام برق زددستاموبهم کوبیدم وگفتم وااای خوله چراناراحتی
فری:اخه من بایدبرم خواهرم بجزمن اینجاکسی رونداره
گوریل:خووووپس چراواسادی برودیگه اون الان به تونیازداره که زنگ زده دیگه
فری:اخه شما
نزاشتم حرفش تموم شه ماچی بچه نیستیم که میتونم ازپسه خودمون بربیایم توبرو
فری:واقعاببخشید
گوریل:نه فریباخانوم این چه حرفیه درضمن قدم نورسیدم مبارک
فری:ممنون آقا
من:بایدبه مناسبته خاله شدنت شیرینی بدیا
فری که با کلمه خاله لبخندرولباش اومدبایه چشم رف به طرفه اتاقش
- ۱.۴k
- ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط