پارت 1
پارت 1
چند روزه امیر باهام سرد شده مثل قبل به حرفام گوش نمیده زودتر بیدار میشه دیر میاد شام بیرون می خوره باهام خرید و مهمونی نمی یاد همش میگه دارم رو یه اهنگ کار می کنم خسته شدم دیگع
ساعت12شب هنوز نیومده صدای کلید اومد امیر اومد تو
امیر با تلفن صحبت می کرد:ممنون امشب خوش گذشت فعلا
من:کجا بودی
امیر:سر تمرین
من:تمرین اوکی بعد تمرین خوش گذشت
امیر:شکاک شدی
از روی مبل پاشدم موهامو پشت گوشم زدم
من:نباید بشم چطوری عرشیا الان خونس مگه ساعت 10شب اونجا بسته نمیشه امیر ها بعدن تو تمرین این عطر زنونه میاد
امیر:وای فاطمه چقدر غر میزنی برو بخواب
من: امیر می دونی داری چیکار می کنی من این زندگی با عشق شروع کردم الان داره به کجا میاد من کجا اشتباه کردم من حتی شغلی که سال ها زحمت کشیدم براش کنار گذاشتم بعد تو چی امیر بس کن دیگه
امیر: مگه من خواستم بزاری کنار که منت میزاری ها اصلا دلم می خواهد میرم مهمونی دلم می خواهد به تو چه ها بگو دیگه
من:همسرتم
امیر:برو باد بیاد بابا
رفت تو اتاق
نشم رومبل سرمو گرفتم
یک سال شده ازدواج کردیم اخه یعنی چی جریان چیه تلفنم زنگ خورد مانل بود
من:بله
مانل:اومد
من:اره
مانل:بمیرم برات باز دعوا کردین
من:مانل نمی دونم چی شده بهم هیچی نمیگه میترسم اونی که فکر می کنم بشه
مانل:فاطی جونم قربونت بشم بعد به دلت نده برو بخواب فردابیا خونه من
من:فعلا
رفتش تو اتاق مهمون خوابید
رفتم تو اتاق کل اتاق پر بود از عکسای ما
رفتم خوابیدم صبح بایه صدای پاشدم
امیر:باشه کیانا عزیزم اصلا می خواهی بریم کافه من الان میام بای
امیر رفت بیرون کیانا کیه عزیزم
امیر با کسی جز من این جوری صحبت نمی کنه
سریع لباسمو عوض کردم سوار ماشین شدم دنبالش رفتم
رسیدم به یه کافه خیلی شیک
امیر با ماسک رفت تو اخه بعده کسی ببینه
رفت رو میزیه دختر که شاخ در اوردم بقلش کرد
رفتم تو کافه ماسک و کلاه گذاشتم یه قهوه سفارش دادم
کیانا:امیر خب طلاقش بدع
امیر:یکم صبر کن دارم نرمش می کنم
کیانا:نمی تونم بیشتر دور ازت بمونم اون همش کنارته
امیر:عزیزم من که از صبح تا شب با توم تازه شبا هم دیر میرم تو اتاق مهمون می خوابم
کیانا:حالا
امیر دست کیانا بوسید
دیگه نتونستم پاشدم رفتم به سمت خونه مانل تا اونجا زار میزدم
مانل درو باز کرد
مانل:یا حسین چی شده
من:بدبخت شدم
مانل:چی شده
من:عرشیا خونس
مانل:اره
عرشیا رفیق امیره مثل برادرن
که با مانلی که رفیقه من ازدواج کردن عروسی ما تو یه روز بود عرشیا هم خواننده معروفی
رفتم تو سالن
عرشیا: سلام فاطمه خانم چی شده امیر خوبه
من:عرشیا کیانا کیه ها بگو
عرشیا:کیانا چی شده مگه
من:عرشیا به نال
لایک♥
چند روزه امیر باهام سرد شده مثل قبل به حرفام گوش نمیده زودتر بیدار میشه دیر میاد شام بیرون می خوره باهام خرید و مهمونی نمی یاد همش میگه دارم رو یه اهنگ کار می کنم خسته شدم دیگع
ساعت12شب هنوز نیومده صدای کلید اومد امیر اومد تو
امیر با تلفن صحبت می کرد:ممنون امشب خوش گذشت فعلا
من:کجا بودی
امیر:سر تمرین
من:تمرین اوکی بعد تمرین خوش گذشت
امیر:شکاک شدی
از روی مبل پاشدم موهامو پشت گوشم زدم
من:نباید بشم چطوری عرشیا الان خونس مگه ساعت 10شب اونجا بسته نمیشه امیر ها بعدن تو تمرین این عطر زنونه میاد
امیر:وای فاطمه چقدر غر میزنی برو بخواب
من: امیر می دونی داری چیکار می کنی من این زندگی با عشق شروع کردم الان داره به کجا میاد من کجا اشتباه کردم من حتی شغلی که سال ها زحمت کشیدم براش کنار گذاشتم بعد تو چی امیر بس کن دیگه
امیر: مگه من خواستم بزاری کنار که منت میزاری ها اصلا دلم می خواهد میرم مهمونی دلم می خواهد به تو چه ها بگو دیگه
من:همسرتم
امیر:برو باد بیاد بابا
رفت تو اتاق
نشم رومبل سرمو گرفتم
یک سال شده ازدواج کردیم اخه یعنی چی جریان چیه تلفنم زنگ خورد مانل بود
من:بله
مانل:اومد
من:اره
مانل:بمیرم برات باز دعوا کردین
من:مانل نمی دونم چی شده بهم هیچی نمیگه میترسم اونی که فکر می کنم بشه
مانل:فاطی جونم قربونت بشم بعد به دلت نده برو بخواب فردابیا خونه من
من:فعلا
رفتش تو اتاق مهمون خوابید
رفتم تو اتاق کل اتاق پر بود از عکسای ما
رفتم خوابیدم صبح بایه صدای پاشدم
امیر:باشه کیانا عزیزم اصلا می خواهی بریم کافه من الان میام بای
امیر رفت بیرون کیانا کیه عزیزم
امیر با کسی جز من این جوری صحبت نمی کنه
سریع لباسمو عوض کردم سوار ماشین شدم دنبالش رفتم
رسیدم به یه کافه خیلی شیک
امیر با ماسک رفت تو اخه بعده کسی ببینه
رفت رو میزیه دختر که شاخ در اوردم بقلش کرد
رفتم تو کافه ماسک و کلاه گذاشتم یه قهوه سفارش دادم
کیانا:امیر خب طلاقش بدع
امیر:یکم صبر کن دارم نرمش می کنم
کیانا:نمی تونم بیشتر دور ازت بمونم اون همش کنارته
امیر:عزیزم من که از صبح تا شب با توم تازه شبا هم دیر میرم تو اتاق مهمون می خوابم
کیانا:حالا
امیر دست کیانا بوسید
دیگه نتونستم پاشدم رفتم به سمت خونه مانل تا اونجا زار میزدم
مانل درو باز کرد
مانل:یا حسین چی شده
من:بدبخت شدم
مانل:چی شده
من:عرشیا خونس
مانل:اره
عرشیا رفیق امیره مثل برادرن
که با مانلی که رفیقه من ازدواج کردن عروسی ما تو یه روز بود عرشیا هم خواننده معروفی
رفتم تو سالن
عرشیا: سلام فاطمه خانم چی شده امیر خوبه
من:عرشیا کیانا کیه ها بگو
عرشیا:کیانا چی شده مگه
من:عرشیا به نال
لایک♥
۶.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.