رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۶۱
ارسلان:شرمنده
دیانا: سری تکون دادم و به سمت یخچال رفتم کم آب خوردم هنوز تو آشپزخونه بود چیزی شده
ارسلان: عام نه چیزی نشده برو بخواب
دیانا: اوکی
ارسلان: یعنی واقعا عاشقشم
... چند وقت بعد ...
دیانا: به اتاق ارسلان رفتم
ارسلان: پشت میز نشسته بودم که در باز شد و دیانا اومد تو
دیانا: اینم طرح ها
ارسلان: نظرت چیه امروز بریم کافه
دیانا: کافه!عوم بریم
پارت ۶۱
ارسلان:شرمنده
دیانا: سری تکون دادم و به سمت یخچال رفتم کم آب خوردم هنوز تو آشپزخونه بود چیزی شده
ارسلان: عام نه چیزی نشده برو بخواب
دیانا: اوکی
ارسلان: یعنی واقعا عاشقشم
... چند وقت بعد ...
دیانا: به اتاق ارسلان رفتم
ارسلان: پشت میز نشسته بودم که در باز شد و دیانا اومد تو
دیانا: اینم طرح ها
ارسلان: نظرت چیه امروز بریم کافه
دیانا: کافه!عوم بریم
- ۵.۳k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط