Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part130
≈واقعیتش،میخاستم بپرسم چرا خانم ایزدیان اینقدر با من بداخلاقن،یه سئوال ازشون پرسیدم درمورد این شراکتای اخیر یجوری جوابمو داد اصلا پشیمون شدم که ازش پرسیدم
با خنده بهش گفتم
_با تو فقط اینجوریه؟!
≈اره
_شانسته دیگه چی بگم(خنده)
≈مهم نیست ولش،ارسلان
_جانم
≈من احساس میکنم از محدیس خوشم اومده
با تعجب و ناراحتی بهش گفتم
_مطمئنی؟!
≈اوهوم،خداییش اصلا کنارش یه ادم دیگه اییَم
_چه خوب
≈دارم روانی میشم،ولی فهمیدم اونم ازم خوشش میاد
_اینکه خیلی خوبه
≈اره،فقط چجوری بهش بگم
_هرجور دوستداری
همینجوری داشتم با رضا حرف میزدم
کع یهو چشمم خورد به ساعت
دو ساعت بود که با رضا مشغول حرف زدن بودیم
فقط همون اول درباره عاشق شدنش گفت
بقیه صحبتامون درمورد شرکت بود
#part130
≈واقعیتش،میخاستم بپرسم چرا خانم ایزدیان اینقدر با من بداخلاقن،یه سئوال ازشون پرسیدم درمورد این شراکتای اخیر یجوری جوابمو داد اصلا پشیمون شدم که ازش پرسیدم
با خنده بهش گفتم
_با تو فقط اینجوریه؟!
≈اره
_شانسته دیگه چی بگم(خنده)
≈مهم نیست ولش،ارسلان
_جانم
≈من احساس میکنم از محدیس خوشم اومده
با تعجب و ناراحتی بهش گفتم
_مطمئنی؟!
≈اوهوم،خداییش اصلا کنارش یه ادم دیگه اییَم
_چه خوب
≈دارم روانی میشم،ولی فهمیدم اونم ازم خوشش میاد
_اینکه خیلی خوبه
≈اره،فقط چجوری بهش بگم
_هرجور دوستداری
همینجوری داشتم با رضا حرف میزدم
کع یهو چشمم خورد به ساعت
دو ساعت بود که با رضا مشغول حرف زدن بودیم
فقط همون اول درباره عاشق شدنش گفت
بقیه صحبتامون درمورد شرکت بود
۵.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.