Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part129
_اروم شدی
+اوهوم
_خوابت نمیاد
+نه
محکم بغلش کردم و گفتم
_چرا چیشده؟!
+دلم برا مامانی که ۲ سال بابام ازم دورش کرده تنگ شده
_چرا دور
+میخواست فقط اذابم بده،دوساله برام خونه خریده،البته هرجور شده بود پولشو بهش دادم
_هعی،داره بهت فکر میکنه که دلتنگش شدی
+چیزی برا گفتن ندارم
_نگران نباش،تا تهش منو داری باشه؟!
سرشو تکون داد و گفت
+باشه
«Tomorrow morning⛅»
با نور افتاب چشمامو وا کردم
و از جام پاشدم،پردرو کشیدم تا دیانا از خواب بیدار نشه
و رفتم به سمت دستشویی
بعد از انجام کارام رفتم حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم و اومدم بیرون،موهامو خشک کردم
دیانا هنوز خواب بود
رفتم سمت تخت پیشونیشو بوسیدم و پتورو کشیدم روش
لباسامو پوشیدم و کامل اماده شدم
و رفتم سمت شرکت
«45 min later»
رسیدم شرکت
امروز خداروشکر سرم خلوط بود
همه کارا رو دیروز انجام دادم
تو فکر بودم که در اتاق به صدا دراومد
و هیکل رضا تو چارچوب در نمایان شد
_به رضا خان چه عجب داداش ازین ورا
≈ببخشید نیستم،خیلی شلوغم
_فدای سرت
≈قربونت،ارسلان
_جانم
#part129
_اروم شدی
+اوهوم
_خوابت نمیاد
+نه
محکم بغلش کردم و گفتم
_چرا چیشده؟!
+دلم برا مامانی که ۲ سال بابام ازم دورش کرده تنگ شده
_چرا دور
+میخواست فقط اذابم بده،دوساله برام خونه خریده،البته هرجور شده بود پولشو بهش دادم
_هعی،داره بهت فکر میکنه که دلتنگش شدی
+چیزی برا گفتن ندارم
_نگران نباش،تا تهش منو داری باشه؟!
سرشو تکون داد و گفت
+باشه
«Tomorrow morning⛅»
با نور افتاب چشمامو وا کردم
و از جام پاشدم،پردرو کشیدم تا دیانا از خواب بیدار نشه
و رفتم به سمت دستشویی
بعد از انجام کارام رفتم حموم یه دوش نیم ساعته گرفتم و اومدم بیرون،موهامو خشک کردم
دیانا هنوز خواب بود
رفتم سمت تخت پیشونیشو بوسیدم و پتورو کشیدم روش
لباسامو پوشیدم و کامل اماده شدم
و رفتم سمت شرکت
«45 min later»
رسیدم شرکت
امروز خداروشکر سرم خلوط بود
همه کارا رو دیروز انجام دادم
تو فکر بودم که در اتاق به صدا دراومد
و هیکل رضا تو چارچوب در نمایان شد
_به رضا خان چه عجب داداش ازین ورا
≈ببخشید نیستم،خیلی شلوغم
_فدای سرت
≈قربونت،ارسلان
_جانم
۵.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.