ویو سوجین
ویو سوجین
توی اتاق نشسته بودم که شوگا آمد گفت
شوگا : تهیونگ میخواد باهات حرف بزنه
سوجین: باشه (لبخند )
شوگا : اگه اذیتت کرد بهم بگو
سوجین: باشه داداشی (شوگا رو بغل میکنه )
شوگا وسوجین رفتن سوجین رفت تو اتاق پیش تهیونگ
تهیونگ : عزیز دلم واقعا پشیمونم من واقعا دیوانه وار عاشقتم وقتی که دیدم یکی دیگه رو بغل کردی دیونه شدم هیچی دست خودم نبود نمیخواستم که این جوری بزنمت که باعث مرگ بچمون بشه ببخشید (گریه)
سوجین: باشه بخشیدمت بخشیدمت فقط گریه نکن لطفاً (بغض)
تهیونگ : خیلی دوست دارم دیگه نمیذارم این مرواریدها بریزن خیلی دوست دارم
سوجین: من دوست ندارم من عاشقتم
و همو بغل میکنن و بوس میکنن
میرن بیرون
شوگا : سوجین خوبی
جیمین : آشتی کردین
تهیونگ : اره آشتی کردیم(لبخند)
شوگا : سوجین تهیونگ که مجبورت که نکرد یا چیزی که بهت نگفت
سوجین: نه چیزی نگفت بخشیدمش
و بعداز اون قضیه شوگا وتهیونگ هم خوب شدن و تهیونگ و سوجین هم بیشتر همو دوست داشتن و به خوشی زندگی کردن
توی اتاق نشسته بودم که شوگا آمد گفت
شوگا : تهیونگ میخواد باهات حرف بزنه
سوجین: باشه (لبخند )
شوگا : اگه اذیتت کرد بهم بگو
سوجین: باشه داداشی (شوگا رو بغل میکنه )
شوگا وسوجین رفتن سوجین رفت تو اتاق پیش تهیونگ
تهیونگ : عزیز دلم واقعا پشیمونم من واقعا دیوانه وار عاشقتم وقتی که دیدم یکی دیگه رو بغل کردی دیونه شدم هیچی دست خودم نبود نمیخواستم که این جوری بزنمت که باعث مرگ بچمون بشه ببخشید (گریه)
سوجین: باشه بخشیدمت بخشیدمت فقط گریه نکن لطفاً (بغض)
تهیونگ : خیلی دوست دارم دیگه نمیذارم این مرواریدها بریزن خیلی دوست دارم
سوجین: من دوست ندارم من عاشقتم
و همو بغل میکنن و بوس میکنن
میرن بیرون
شوگا : سوجین خوبی
جیمین : آشتی کردین
تهیونگ : اره آشتی کردیم(لبخند)
شوگا : سوجین تهیونگ که مجبورت که نکرد یا چیزی که بهت نگفت
سوجین: نه چیزی نگفت بخشیدمش
و بعداز اون قضیه شوگا وتهیونگ هم خوب شدن و تهیونگ و سوجین هم بیشتر همو دوست داشتن و به خوشی زندگی کردن
- ۲۲۴
- ۰۳ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط