تهیونگ یعنی من بچه خودمو کشتم

تهیونگ : یعنی من بچه خودمو کشتم
جنکوگ رفت پیش تهیونگ
جنکوگ : تو تقصیری نداری حتماً تقدیر اون بچه این بوده
شوگا : تقدیر چی حالا چطوری به سوجین بگم بچت مرده داغون میشه میفهمین
پرستار: به هوش آمد میتونین برین ببینینش
شوگا و بقیه اعضا به جز تهیونگ و جنکوگ رفتن داخل جونکوگ پیش تهیونگ بود و میترسید تهیونگ بلایی سر خودش بیاره
شوگا : سوجین حالت خوبه
سوجین : اره داداشی خوبم (همو بغل کردن )
جیمین : مارو ترسوندی حالت خوبه
سوجین:اره خوبم
شوگا : سوجین میخوام یه چیزی بهت بگم
سوجین :بگو
شوگا : راستش تازه یک هفته بود باردار بودی و بچت مرده سوجین : داری چی میگی (گریه )
شوگا : متأسفم
سوجین:تروخدابگو دروغه 😭 😭(گریه )
شوگا سوجین رو میگیره توبغل
سوجین : من بچمو میخوام (گریه )
شوگا : پرستار (داد)
شوگا : بهش آرامش بخش بزنین
پرستار : چشم
سوجین : ولم کن نمی‌خوام آرامش بخشو ولم کن
و پرستار آرامش بخشو به سوجین زد و سوجین خوابید
و تهیونگ هم تمام اون دادا وگریه های سوجین رو می‌شنید و قلبش آتیش می‌گرفت
یک هفته بعد



لایک یادت نره ❤️
دیدگاه ها (۰)

سوجین ویو:الان تهیونگ حالش خوبه و من هم بخشیدمش اما شوگا مگه...

پس بدو بیا بغل داداشی ببینم منم دویدم و رفتم بغلش و سفت بغلش...

ویو سوجین صبح با احساس خیسی لبم بیدار شدم تهیونگ بود داشت لب...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط