--- قسمت پنجم سریال ملکه شب ---
--- قسمت پنجم سریال ملکه شب ---
کارتال میخواد بره هتل و وقتی میخواد بره سلین هم با اصرار باهاش میره ومیگه منم میام نامزدم رو ببینم.وقتی میرسن هتل کارتال به اسرا هم مسیج میده که بیادهتل...عزبزتا اونا رو باهم میبینه میگه چه جالب باهم اومدین؟چقدرتو به فکر منی کارتال منم خیلی به فکرتم توهم سلین به فکر تو هم هستم وتا میخواد اسلحشو دربیاره اسرا میرسه عزیز میکه تو اینجا چیکار میکنی اونم میگه کارتال پیام داد منم اومدم.کارتال:خواستم بکم ما داریم میریم به کشور دیگه واسرا میگه بچه دارهم میشیم...اسرا کلی ذوق داره ومیگه بریم همه باهم بریم خریدسلین میگه من باید برم خونه کارتال هم میگه اسرا تو برو خرید من سلین رومیرسونم.مرت میره تو اتاقش اهنگی که که پدرش به یاد مادرش همیشه گوش میداده رومیزاره ومواد مصرف میکنه وحالش بد میشه.کارتال داشته اماده میشده که بره اسرا میکه من برم به مرن سربزنم ووقتی میره مرت حالش بدشده بوده کارتال رو صذا میزنه وکارتال میبینه مرت ایست قلبی کرده وتلاش میکنه مرت رو برگردونه تو بیمارستان مرت بازم حالش بد میشه ولی دکترا برش میگردونن...عزیز یه رستوران رو.کامل دراختیار گرفته بوده وسلین وعزیز اونجا بودن وسلین میکهببخشید اشتباهی خلاصه رو.جابه جا تایپ کردم دوستان قسمت پنجم از این جا شروع میشه:عزیز تو ساحل منتظر رسیدن قایقی بود که فواد ذاخل اون قایق بود.عزیز عکسهارو میبینه فواد میکه خواهرتون از من خواسته بود تعقیب کنم سلین رو همه چی اینجا پیش منه وهمه رو به عزیز میده هما زنگ میزنه وعزیز میکه چیزی پیذا نکردی پرونده بستس.هما میکه پس اون عکسای امره وسلین جی؟فواد:عزیز خواسته بود استانبول رو نشونش بده،عزیز میکه هرچی میدونستی رو به من گفتی؟فواد میگه بله،عزیز:تو فکر میکنی اونا هنوز همدیکه رو دوست دارن؟فواد:بله دوست دارن وعزیز عصبانی میشه وفواد رومیکشه وداد میزنه من اونو دوست دارم.هاکان میگه این کارو ول کن خطرناکه،شوهر سابق هما زنک میزنه وباهاش قرار میزاره که باید ببینمت نیای میرم مدرسه بورجو،مادر سلین وسلین باهم صحبت میکنن وسلین میگه من با عزیزازدواج میکنم اون منو دوست داره مادرش میکه توچی؟به هرکی دروغ بگی به من نمیتونی دروغ بگی من مادرتم وداری بزرگترین خطای زنذگیت رو میکنی با عزیزحرف بزن حلقه رو پس بده وبریم خونه ...سلین میگه نمیتونم.کارتال به امره میکه جاسوسه روگیراوردم وعکسارو ازبین بردم وهمه چی رو به سلین کفتماما باز میخواد ادامه بده منم تا زمانی که اطراف سلین باشم اون در خطره نمیتونم اونو بیینم با عزیز ازدواج کنه اسرا رو برمیدارم میرم هر روز هرشب نمیتونم اونا رو باهم ببینم که امره میگه نمیشه این کارت درست نیست.کارتال میگه اگه نرم میرم شرکت به عزیز همه چی رو میکم واین کابوس رو تموم میکنم.
اسرا رفته بود پیش دوست دختر مرت که با مرت صحبت کنه بهش میکه تو چته اخه مرت میکه من اینجا میمونم وتو برو اسرا مبکه میدونم بابا خشنه بداخلاقه اما پدرمونه وبعد فوت مامان تنها مونده.مرت مبکه سلین براش خوب نیست.اسرا میگه تو از کجا میدونی شابد خوب باشه خوبم نبود که هیچی اونا خوشن تو داری اینجا ناله میکنی سلین رو قبول کن بابا اینجوری خوشحاله.مرت:مامانمون رو یادت میاد؟اسرا:خیلی گذشته ولی یادمه.مرت:من هیچ خاطره ای ازش ندارم ونمیتونم اون رو قبول کنم..اسرا راضیش میکنه که شب بیاد خونه وبذاره همه خوشحال باشن...
عزیز میره هتل ومیگه همه برن وخیلی عصبانی بوده مادر سلین داشته میرفته که کارتال میکه من همچی رو به دخترت گفتم ومادر سلین میره از هتل به کارتال زنگ میزنهکارتال میخواد بره هتل و وقتی میخواد بره سلین هم با اصرار باهاش میره ومیگه منم میام نامزدم رو ببینم.وقتی میرسن هتل کارتال به اسرا هم مسیج میده که بیادهتل...عزبزتا اونا رو باهم میبینه میگه چه جالب باهم اومدین؟چقدرتو به فکر منی کارتال منم خیلی به فکرتم توهم سلین به فکر تو هم هستم وتا میخواد اسلحشو دربیاره اسرا میرسه عزیز میکه تو اینجا چیکار میکنی اونم میگه کارتال پیام داد منم اومدم.کارتال:خواستم بکم ما داریم میریم به کشور دیگه واسرا میگه بچه دارهم میشیم...اسرا کلی ذوق داره ومیگه بریم همه باهم بریم خریدسلین میگه من باید برم خونه کارتال هم میگه اسرا تو برو خرید من سلین رومیرسونم.مرت میره تو اتاقش اهنگی که که پدرش به یاد مادرش همیشه گوش میداده رومیزاره ومواد مصرف میکنه وحالش بد میشه.کارتال داشته اماده میشده که بره اسرا میکه من برم به مرن سربزنم ووقتی میره مرت حالش بدشده بوده کارتال رو صذا میزنه وکارتال میبینه مرت ایست قلبی کرده وتلاش میکنه مرت رو برگردونه تو بیمارستان مرت بازم حالش بد میشه ولی دکترا برش میگردونن...عزیز یه رستوران رو.کامل دراختیار گرفته بوده وسلین وعزیز اونجا بودن وسلین میکهشاید برای عثمان
کارتال میخواد بره هتل و وقتی میخواد بره سلین هم با اصرار باهاش میره ومیگه منم میام نامزدم رو ببینم.وقتی میرسن هتل کارتال به اسرا هم مسیج میده که بیادهتل...عزبزتا اونا رو باهم میبینه میگه چه جالب باهم اومدین؟چقدرتو به فکر منی کارتال منم خیلی به فکرتم توهم سلین به فکر تو هم هستم وتا میخواد اسلحشو دربیاره اسرا میرسه عزیز میکه تو اینجا چیکار میکنی اونم میگه کارتال پیام داد منم اومدم.کارتال:خواستم بکم ما داریم میریم به کشور دیگه واسرا میگه بچه دارهم میشیم...اسرا کلی ذوق داره ومیگه بریم همه باهم بریم خریدسلین میگه من باید برم خونه کارتال هم میگه اسرا تو برو خرید من سلین رومیرسونم.مرت میره تو اتاقش اهنگی که که پدرش به یاد مادرش همیشه گوش میداده رومیزاره ومواد مصرف میکنه وحالش بد میشه.کارتال داشته اماده میشده که بره اسرا میکه من برم به مرن سربزنم ووقتی میره مرت حالش بدشده بوده کارتال رو صذا میزنه وکارتال میبینه مرت ایست قلبی کرده وتلاش میکنه مرت رو برگردونه تو بیمارستان مرت بازم حالش بد میشه ولی دکترا برش میگردونن...عزیز یه رستوران رو.کامل دراختیار گرفته بوده وسلین وعزیز اونجا بودن وسلین میکهببخشید اشتباهی خلاصه رو.جابه جا تایپ کردم دوستان قسمت پنجم از این جا شروع میشه:عزیز تو ساحل منتظر رسیدن قایقی بود که فواد ذاخل اون قایق بود.عزیز عکسهارو میبینه فواد میکه خواهرتون از من خواسته بود تعقیب کنم سلین رو همه چی اینجا پیش منه وهمه رو به عزیز میده هما زنگ میزنه وعزیز میکه چیزی پیذا نکردی پرونده بستس.هما میکه پس اون عکسای امره وسلین جی؟فواد:عزیز خواسته بود استانبول رو نشونش بده،عزیز میکه هرچی میدونستی رو به من گفتی؟فواد میگه بله،عزیز:تو فکر میکنی اونا هنوز همدیکه رو دوست دارن؟فواد:بله دوست دارن وعزیز عصبانی میشه وفواد رومیکشه وداد میزنه من اونو دوست دارم.هاکان میگه این کارو ول کن خطرناکه،شوهر سابق هما زنک میزنه وباهاش قرار میزاره که باید ببینمت نیای میرم مدرسه بورجو،مادر سلین وسلین باهم صحبت میکنن وسلین میگه من با عزیزازدواج میکنم اون منو دوست داره مادرش میکه توچی؟به هرکی دروغ بگی به من نمیتونی دروغ بگی من مادرتم وداری بزرگترین خطای زنذگیت رو میکنی با عزیزحرف بزن حلقه رو پس بده وبریم خونه ...سلین میگه نمیتونم.کارتال به امره میکه جاسوسه روگیراوردم وعکسارو ازبین بردم وهمه چی رو به سلین کفتماما باز میخواد ادامه بده منم تا زمانی که اطراف سلین باشم اون در خطره نمیتونم اونو بیینم با عزیز ازدواج کنه اسرا رو برمیدارم میرم هر روز هرشب نمیتونم اونا رو باهم ببینم که امره میگه نمیشه این کارت درست نیست.کارتال میگه اگه نرم میرم شرکت به عزیز همه چی رو میکم واین کابوس رو تموم میکنم.
اسرا رفته بود پیش دوست دختر مرت که با مرت صحبت کنه بهش میکه تو چته اخه مرت میکه من اینجا میمونم وتو برو اسرا مبکه میدونم بابا خشنه بداخلاقه اما پدرمونه وبعد فوت مامان تنها مونده.مرت مبکه سلین براش خوب نیست.اسرا میگه تو از کجا میدونی شابد خوب باشه خوبم نبود که هیچی اونا خوشن تو داری اینجا ناله میکنی سلین رو قبول کن بابا اینجوری خوشحاله.مرت:مامانمون رو یادت میاد؟اسرا:خیلی گذشته ولی یادمه.مرت:من هیچ خاطره ای ازش ندارم ونمیتونم اون رو قبول کنم..اسرا راضیش میکنه که شب بیاد خونه وبذاره همه خوشحال باشن...
عزیز میره هتل ومیگه همه برن وخیلی عصبانی بوده مادر سلین داشته میرفته که کارتال میکه من همچی رو به دخترت گفتم ومادر سلین میره از هتل به کارتال زنگ میزنهکارتال میخواد بره هتل و وقتی میخواد بره سلین هم با اصرار باهاش میره ومیگه منم میام نامزدم رو ببینم.وقتی میرسن هتل کارتال به اسرا هم مسیج میده که بیادهتل...عزبزتا اونا رو باهم میبینه میگه چه جالب باهم اومدین؟چقدرتو به فکر منی کارتال منم خیلی به فکرتم توهم سلین به فکر تو هم هستم وتا میخواد اسلحشو دربیاره اسرا میرسه عزیز میکه تو اینجا چیکار میکنی اونم میگه کارتال پیام داد منم اومدم.کارتال:خواستم بکم ما داریم میریم به کشور دیگه واسرا میگه بچه دارهم میشیم...اسرا کلی ذوق داره ومیگه بریم همه باهم بریم خریدسلین میگه من باید برم خونه کارتال هم میگه اسرا تو برو خرید من سلین رومیرسونم.مرت میره تو اتاقش اهنگی که که پدرش به یاد مادرش همیشه گوش میداده رومیزاره ومواد مصرف میکنه وحالش بد میشه.کارتال داشته اماده میشده که بره اسرا میکه من برم به مرن سربزنم ووقتی میره مرت حالش بدشده بوده کارتال رو صذا میزنه وکارتال میبینه مرت ایست قلبی کرده وتلاش میکنه مرت رو برگردونه تو بیمارستان مرت بازم حالش بد میشه ولی دکترا برش میگردونن...عزیز یه رستوران رو.کامل دراختیار گرفته بوده وسلین وعزیز اونجا بودن وسلین میکهشاید برای عثمان
۲۰.۳k
۲۸ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.