پارت ۶۸
پارت ۶۸
ددی_شوگره_اجباریه من
سانو:: بسه چقد میخوری😐
سانامی:: عهههه گرسمنه🥺
عاجوما:: بزار بخوره من میرم خونه
سانامی:: نرووو
سانو:: کار داره خودم هستم...تو فردام مرخصی
سانامی:: ب..بازم اون جهنم🥺
سانو:: ن تاثیراتی رخ داد
سانامی:: چیا؟!
سانو:: من باهات اوکی میشم
سانامی:: اییییش😒
سانو:: کوفت کن دیگه
..............................
پرش زمانی
صبح...
سانامی:: نمخام برم
سانو:: داریم میرسیم
سانامی:: از جیمین بدم میاد
سانو:: چ میشه کرد...
شیومین:: رسیدیم
شیومین دراومد و سانامیو براید استایل بغل کرد و برد داخل عمارت
سانو هم پشت سرشون...
سانامی:: پ..پاهام😭
سانو:: تقصیر خودت بود...
شیومین:: عه سلام ارباب...
جیمین:: سانامی از الان ب بعد تو اتاق منه...وسایل لباس چیزاشو ببرین اتاقم...
سانو:: واو...
سانامی:: حق..حق ا..اتاق خودم ب..بهترههه😭
جیمین:: شیومین ببرش
شیومین:: چشم
شیومین سانامیو برد سمت اتاق جیمین...
درو باز کرد و رفت داخل
آروم گذاشتش رو تخت...
شیومین:: د بسه گریه نکن
سانامی:: م..من حق.حق میترسمم
شیومین:: هییی...میرم چیزاتو بیارم...
بیست مین بعد...
شیومین:: اینا چیزات
سانامی:: هعففف...مرسی اصن
شیومین رف بیرون و بعد سانو اومد...
سانو:: اینا واسه توئه...
سانامی:: ع..عروسک و انگشتر🥺😃
سانو:: آره خودم خریدم،یه عروسک شبیح ب مال توهم دارم البته کوپی نیستن
سانامی:: مممممنننن
سانو کنار سانامی نشست و بغلش کرد...
سانو:: ببخش اذیتت میکردم...
سانامی:: عادیه
جیمین اومد...
سانو پاشد
سانو:: خ..خب من میرم
سانو بیرون رفت و جیمین شروع کرد دراوردن لباساش ک سانامی از ترس رف زیر پتو...
جیمین لباساشو درآورد و یه پیرهن آستین کوتاه و یه شلبارک پوشید...
رفت رو تخت
سانامی یکم پتو رو پایین آورد و بهش نگا کرد...
جیمین:: بخواب
سانامی:: 😳
جیمین:: هوم؟!
سانامی:: درد دارم
جیمین:: ب عنم،بگیر بخاب
سانامی:: چشم😐
سانامی آروم خوابش برد...
جیمینم نگاش میکرد...
صورتشو برد نزدیک صورتش و گونشو نوازش داد
ک سانامی دستشو گذاشت رو دست جیمین و جیمینم هنگید...
جیمین دستشو آروم عقب داشت میبرد ک سانامی محکم دستشو گرفت و تو بغلش جاش داد...
سانامی:: آههه مامانی
جیمین:: تو خواب حرف میزنه😒😐
جیمین گذاشت دستش تو بغل سانامی باشه...
کم کم اونم خوابش برد
ددی_شوگره_اجباریه من
سانو:: بسه چقد میخوری😐
سانامی:: عهههه گرسمنه🥺
عاجوما:: بزار بخوره من میرم خونه
سانامی:: نرووو
سانو:: کار داره خودم هستم...تو فردام مرخصی
سانامی:: ب..بازم اون جهنم🥺
سانو:: ن تاثیراتی رخ داد
سانامی:: چیا؟!
سانو:: من باهات اوکی میشم
سانامی:: اییییش😒
سانو:: کوفت کن دیگه
..............................
پرش زمانی
صبح...
سانامی:: نمخام برم
سانو:: داریم میرسیم
سانامی:: از جیمین بدم میاد
سانو:: چ میشه کرد...
شیومین:: رسیدیم
شیومین دراومد و سانامیو براید استایل بغل کرد و برد داخل عمارت
سانو هم پشت سرشون...
سانامی:: پ..پاهام😭
سانو:: تقصیر خودت بود...
شیومین:: عه سلام ارباب...
جیمین:: سانامی از الان ب بعد تو اتاق منه...وسایل لباس چیزاشو ببرین اتاقم...
سانو:: واو...
سانامی:: حق..حق ا..اتاق خودم ب..بهترههه😭
جیمین:: شیومین ببرش
شیومین:: چشم
شیومین سانامیو برد سمت اتاق جیمین...
درو باز کرد و رفت داخل
آروم گذاشتش رو تخت...
شیومین:: د بسه گریه نکن
سانامی:: م..من حق.حق میترسمم
شیومین:: هییی...میرم چیزاتو بیارم...
بیست مین بعد...
شیومین:: اینا چیزات
سانامی:: هعففف...مرسی اصن
شیومین رف بیرون و بعد سانو اومد...
سانو:: اینا واسه توئه...
سانامی:: ع..عروسک و انگشتر🥺😃
سانو:: آره خودم خریدم،یه عروسک شبیح ب مال توهم دارم البته کوپی نیستن
سانامی:: مممممنننن
سانو کنار سانامی نشست و بغلش کرد...
سانو:: ببخش اذیتت میکردم...
سانامی:: عادیه
جیمین اومد...
سانو پاشد
سانو:: خ..خب من میرم
سانو بیرون رفت و جیمین شروع کرد دراوردن لباساش ک سانامی از ترس رف زیر پتو...
جیمین لباساشو درآورد و یه پیرهن آستین کوتاه و یه شلبارک پوشید...
رفت رو تخت
سانامی یکم پتو رو پایین آورد و بهش نگا کرد...
جیمین:: بخواب
سانامی:: 😳
جیمین:: هوم؟!
سانامی:: درد دارم
جیمین:: ب عنم،بگیر بخاب
سانامی:: چشم😐
سانامی آروم خوابش برد...
جیمینم نگاش میکرد...
صورتشو برد نزدیک صورتش و گونشو نوازش داد
ک سانامی دستشو گذاشت رو دست جیمین و جیمینم هنگید...
جیمین دستشو آروم عقب داشت میبرد ک سانامی محکم دستشو گرفت و تو بغلش جاش داد...
سانامی:: آههه مامانی
جیمین:: تو خواب حرف میزنه😒😐
جیمین گذاشت دستش تو بغل سانامی باشه...
کم کم اونم خوابش برد
۶۵.۹k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.