پارت ۶۹
پارت ۶۹
ددی_شوگره_اجباریه من
جیمین ویو:
خواب بودم ک یهو یه چیزی محکم خورد تو صورتم و زود بلند شدم با لگد زدم زیرش...
جیمین پا شد و نشست رو تخت و با تعجب به اطراف نگاه کرد...
سانامی:: ییییی😭
جیمین با مشت زد تو سر خودش و تکیه داد ب تاج تختش...
جیمین:: کی از شرش خلاصم 😒😣
سانامی:: حق..ب..بدنممممم..حق..حق ت..تو منو زدیییی😭
جیمین:: میخواستی نزنی تو صورتم پرو
سانامی:: الکی نگو😭
جیمین:: ببند در جهنمو
سانامی:: جییییغغغغغغغ
جیمین:: میگم ببندش😳
سانامی:: عااااااااااااییییی درد دارمممممم جیییغغغغ
جیمین پا شد و با مو بلندش کرد پرتش کرد رو تخت...
سانامی:: سرم..سررررممممم...سررررممممم از تنم جدا شددددددد جیییغغغغغغ😭😫😫
جیمین:: میبندی یا برات ببندمش ؟؟؟!!!!
سانامی ک دید جیمین جدی شده هیچی نگفت...
جیمین:: شلبارتو دربیار
سانامی:: نمیخااام😳🥺
جیمین:: تا سه میشمورم
سانامی تو یه لحظه کشوندش پایین🗿
جیمین:: نیازی نیست لباس زیرتم در بیاری،روناتو ببینم
سانامی پاهاشو دراز کرد و جیمین بهشون زل زد...
بدن سفیدش دل هرکسیو میبرد...
جیمین:: نچ نچ نچ احمقه کودن
سانامی:: چرا😐
جیمین:: ببین چیکارشون کردی،حتی بعضی جاهاش بخیه خورده
سانامی:: بدنه خودمه دلم خاست اصن
جیمین عصبی شد و یقه سانامیو گرفت کشوند سمت خودش...
سانامی:: چ..چیشد😰
جیمین:: این بدن متعلق ب کیه؟!
سانامی:: م..من؟!
جیمین:: گفتم این بدنه فاکی متعلق به کیههه؟؟؟!!!(گایز عربده زد)
سانامی:: خ..خب ش..شوهرم؟! ن..ندارم ک
جیمین پرتش کرد همونجا رو تخت...
چنگی ب موهاش زد و رو ب روی آینه ایستاد و از تو آینه ب سانامی نگاه میکرد...
جیمین:: من
سانامی:: تو
جیمین:: آره
سانامی:: آها...چی؟!
جیمین:: چی..چی؟!
سانامی:: چیو میگی چی؟!
جیمین:: تو چیو داری میگی چی؟!
سانامی:: حرفت...تو چی؟!
جیمین:: ودف😐یادم رفت
سانامی:: اینجا دعوام کردی داد زدی بعد گفتی بدنت مال کیه بعد...
جیمین:: مال من
سانامی:: چی؟!
جیمین:: گوهه صگ
سانامی:: کدوم صگ؟!
جیمین:: همینی ک دارم نگاش میکنم
سانامی:: م..من صگممم؟؟؟!!!
جیمین برگشت و ب چهره کیوت و عصبی سانامی نگاهی انداخت...
ناخودآگاه شروع کرد ب خندیدن...
سانامی:: نخندددد🥺😡
جیمین وقتی چشماش ب چهره سانامی میوفتاد بیشتر خندش میگرفت...
سانامی:: پا میشم میزنمتااا
جیمین دیگه باصدای بلند خندید و ولی با یه لبخند رفت نشست پیش سانامی...
رفت نزدیکش طوری که چهره هاشون یه ثانتم فاصله نداشتن...
جیمین دماغ سانامیو گرفت و حولش داد ب عقب...
سانامی:: عاااییی🥺
جیمین:: هوم؟!
سانامی:: دردم گرفتتت
جیمین:: چرا انقد کوچولووه،بمنچه
سانامی:: ازت بدم میاد
جیمین:: کی از تو خوشش میاد؟!
سانامی:: اگه از من خوشت نمیومد ک الان اینجا نبودم...روم کراشی🙈😌
جیمین:: 😒😒مرده شور جمت کنه...
سانامی:: تو نمیزاری،اگه نمیبردیم بیمارستان الان راحت مرده بودم،روم کراشی...
جیمین:: آره باید میزاشتم مث صگ جون میدادی...
سانامی:: اونوقت برای همیشه ب آرزوم یعنی آرامش میرسیدم...روم کراشی...
جیمین:: چرا جمله اخرو تکرار میکنی؟!
سانامی:: چون روم کراشی
جیمین:: آها...دلت واسه کمربنده تنگ شده...
سانامی:: ن..نزن😳
جیمین:: یبار دیگه بلبل زبونی کنی با اون نمیزنمت،با زنجیر میزنمت
سانامی:: دروغ😳
جیمین:: امتحان کنم؟!
سانامی:: ن..نه😳🥺
جیمین:: گمشو دست صورتتو بشور و برو غذا بخور...
سانامی:: ا..الان میرم
ددی_شوگره_اجباریه من
جیمین ویو:
خواب بودم ک یهو یه چیزی محکم خورد تو صورتم و زود بلند شدم با لگد زدم زیرش...
جیمین پا شد و نشست رو تخت و با تعجب به اطراف نگاه کرد...
سانامی:: ییییی😭
جیمین با مشت زد تو سر خودش و تکیه داد ب تاج تختش...
جیمین:: کی از شرش خلاصم 😒😣
سانامی:: حق..ب..بدنممممم..حق..حق ت..تو منو زدیییی😭
جیمین:: میخواستی نزنی تو صورتم پرو
سانامی:: الکی نگو😭
جیمین:: ببند در جهنمو
سانامی:: جییییغغغغغغغ
جیمین:: میگم ببندش😳
سانامی:: عااااااااااااییییی درد دارمممممم جیییغغغغ
جیمین پا شد و با مو بلندش کرد پرتش کرد رو تخت...
سانامی:: سرم..سررررممممم...سررررممممم از تنم جدا شددددددد جیییغغغغغغ😭😫😫
جیمین:: میبندی یا برات ببندمش ؟؟؟!!!!
سانامی ک دید جیمین جدی شده هیچی نگفت...
جیمین:: شلبارتو دربیار
سانامی:: نمیخااام😳🥺
جیمین:: تا سه میشمورم
سانامی تو یه لحظه کشوندش پایین🗿
جیمین:: نیازی نیست لباس زیرتم در بیاری،روناتو ببینم
سانامی پاهاشو دراز کرد و جیمین بهشون زل زد...
بدن سفیدش دل هرکسیو میبرد...
جیمین:: نچ نچ نچ احمقه کودن
سانامی:: چرا😐
جیمین:: ببین چیکارشون کردی،حتی بعضی جاهاش بخیه خورده
سانامی:: بدنه خودمه دلم خاست اصن
جیمین عصبی شد و یقه سانامیو گرفت کشوند سمت خودش...
سانامی:: چ..چیشد😰
جیمین:: این بدن متعلق ب کیه؟!
سانامی:: م..من؟!
جیمین:: گفتم این بدنه فاکی متعلق به کیههه؟؟؟!!!(گایز عربده زد)
سانامی:: خ..خب ش..شوهرم؟! ن..ندارم ک
جیمین پرتش کرد همونجا رو تخت...
چنگی ب موهاش زد و رو ب روی آینه ایستاد و از تو آینه ب سانامی نگاه میکرد...
جیمین:: من
سانامی:: تو
جیمین:: آره
سانامی:: آها...چی؟!
جیمین:: چی..چی؟!
سانامی:: چیو میگی چی؟!
جیمین:: تو چیو داری میگی چی؟!
سانامی:: حرفت...تو چی؟!
جیمین:: ودف😐یادم رفت
سانامی:: اینجا دعوام کردی داد زدی بعد گفتی بدنت مال کیه بعد...
جیمین:: مال من
سانامی:: چی؟!
جیمین:: گوهه صگ
سانامی:: کدوم صگ؟!
جیمین:: همینی ک دارم نگاش میکنم
سانامی:: م..من صگممم؟؟؟!!!
جیمین برگشت و ب چهره کیوت و عصبی سانامی نگاهی انداخت...
ناخودآگاه شروع کرد ب خندیدن...
سانامی:: نخندددد🥺😡
جیمین وقتی چشماش ب چهره سانامی میوفتاد بیشتر خندش میگرفت...
سانامی:: پا میشم میزنمتااا
جیمین دیگه باصدای بلند خندید و ولی با یه لبخند رفت نشست پیش سانامی...
رفت نزدیکش طوری که چهره هاشون یه ثانتم فاصله نداشتن...
جیمین دماغ سانامیو گرفت و حولش داد ب عقب...
سانامی:: عاااییی🥺
جیمین:: هوم؟!
سانامی:: دردم گرفتتت
جیمین:: چرا انقد کوچولووه،بمنچه
سانامی:: ازت بدم میاد
جیمین:: کی از تو خوشش میاد؟!
سانامی:: اگه از من خوشت نمیومد ک الان اینجا نبودم...روم کراشی🙈😌
جیمین:: 😒😒مرده شور جمت کنه...
سانامی:: تو نمیزاری،اگه نمیبردیم بیمارستان الان راحت مرده بودم،روم کراشی...
جیمین:: آره باید میزاشتم مث صگ جون میدادی...
سانامی:: اونوقت برای همیشه ب آرزوم یعنی آرامش میرسیدم...روم کراشی...
جیمین:: چرا جمله اخرو تکرار میکنی؟!
سانامی:: چون روم کراشی
جیمین:: آها...دلت واسه کمربنده تنگ شده...
سانامی:: ن..نزن😳
جیمین:: یبار دیگه بلبل زبونی کنی با اون نمیزنمت،با زنجیر میزنمت
سانامی:: دروغ😳
جیمین:: امتحان کنم؟!
سانامی:: ن..نه😳🥺
جیمین:: گمشو دست صورتتو بشور و برو غذا بخور...
سانامی:: ا..الان میرم
۵۵.۹k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.