🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت46 #جلد_دوم
کنار گوشم حرف میزد و من به حرفاش میخندیدم یا با حرفاش عشق می کردم بالاخره فکر دیگه وقتش بود حرفی که میخواستم پیش بکشم .
خودم بالاتر کشیدم و به صورتش نگاه کردم
باید شک و تردید و کنار می گذاشتم و شروع می کردم به حرف زدن در مورد تصمیمی که گرفتم اسمش و صدا زدم که سرش به سمتم چرخید و نگاهم کرد منتظر بود و من انگار داشتم از استرس جون میدادم کمی لبمو جوییدم و گفتم من برای مشکلی که پیش اومده فکر کنم یه راه حل خوب پیدا کردم ابروهاشو بالا داد و گفت
_ راه حلت خانم چی هست حالا ؟
کمی این پا و اون پا کردم و شروع کردم به بازی کردن با تنش روی سینش خط فرضی میکشیدم نگاهمو از چشماش می دزدیدم انگشتش را زیر چونم گذاشت مجبورم کرد کمی سرمو بالا بگیرم و بهش نگاه کنم
_ حرفتو بزن دختر چی شده ؟
چه تصمیمی گرفتی؟
چهراهی پیدا کردی؟
با زبونم لبم رو ترک کردم و گفتم امروز با کلی دکتر مشورت کردم هر کسی که پرونده پزشکیه منو دید گفت ممکن نیست من دوباره بتونم باردار بشم
اهورا انگار از این حرفم ناراحت شده بود روی تخت نشست و موهام از کنار صورتم پشت گوشم فرستاد.
_ دوست ندارم راجبه این چیزا حرف بزنی من و تو مشکلی نداریم که! یه دختر داریم که برامون کافیه.
آب دهنم و پایین فرستادم و گفتم اما برای خانواده ات کافی نیست.
نمیخوام تورو تحت فشار بزارن نمیخوام به خاطر من هر چیزی که داری رو از دست بدی.
_به این چیزا فکر نکن این مشکل منه من خودم با خانوادم حلش می کنم.
ته ریشش و نوازش کردم
اما من یه راه خوب پیدا کردم دکتری که رفته بودم پیشش بهم گفت ما میتونیم یه رحم اجاره کنیم ....
با چشمای گرد شده بهم نگاه کرد _داری راجبه چی حرف میزنی
آیلین؟
کمی خودمو بالاتر کشیدم و توی بغلش جا دادم و گفتم تورو خدا بزار بهت توضیح بدم اونجوری که فکر می کنی نیست ما قرار نیست حتی اون زن و ببینیم.
دکترا خودشون همه کارا رو انجام میدن.
از اسپرم تو و ازمن نمونه میگیرن توی رحم یه زن جا سازی می کنن همین...
خواهش کن...
قبولش کن....
و این تنها راهیه که داریم.
من می خوام به یه پسر بدم به تو تا خانواده ات دست از سرمون بردارن
فکر نمیکردم اهو را از شنیدن این پیشنهاد من اینطورعصبانی بشه.
ا و از روی تخت بلند شد
_ فکرشم نمیکردم به خاطر اینکه نظر منو جلب کنی امشب این کارارو بکنی
همه این کارا خندیدن حرف زدن به خاطر این بود ؟
پشت سرش از جام بلند شدم و از پشت بغلش کردم و گفتم
عزیزم من به خاطر خودمون به خاطر خانوادمون دارم این کارو می کنم فکر می کنی برای من آسونه من دوست دارم بچه ی تو توی شکم من رشد کنه تو وجود من بزرگ بشه و به دنیا بیاد اما وقتی نمیتونم چیکار باید بکنم؟
#رمضان #فردوس_برین #تهدید_عادیه_حمله_کن_پشمک #هنر #مرگ_بر_کرونا😁 #خلاقیت #عاشقانه #عکس #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب
#خان_زاده #پارت46 #جلد_دوم
کنار گوشم حرف میزد و من به حرفاش میخندیدم یا با حرفاش عشق می کردم بالاخره فکر دیگه وقتش بود حرفی که میخواستم پیش بکشم .
خودم بالاتر کشیدم و به صورتش نگاه کردم
باید شک و تردید و کنار می گذاشتم و شروع می کردم به حرف زدن در مورد تصمیمی که گرفتم اسمش و صدا زدم که سرش به سمتم چرخید و نگاهم کرد منتظر بود و من انگار داشتم از استرس جون میدادم کمی لبمو جوییدم و گفتم من برای مشکلی که پیش اومده فکر کنم یه راه حل خوب پیدا کردم ابروهاشو بالا داد و گفت
_ راه حلت خانم چی هست حالا ؟
کمی این پا و اون پا کردم و شروع کردم به بازی کردن با تنش روی سینش خط فرضی میکشیدم نگاهمو از چشماش می دزدیدم انگشتش را زیر چونم گذاشت مجبورم کرد کمی سرمو بالا بگیرم و بهش نگاه کنم
_ حرفتو بزن دختر چی شده ؟
چه تصمیمی گرفتی؟
چهراهی پیدا کردی؟
با زبونم لبم رو ترک کردم و گفتم امروز با کلی دکتر مشورت کردم هر کسی که پرونده پزشکیه منو دید گفت ممکن نیست من دوباره بتونم باردار بشم
اهورا انگار از این حرفم ناراحت شده بود روی تخت نشست و موهام از کنار صورتم پشت گوشم فرستاد.
_ دوست ندارم راجبه این چیزا حرف بزنی من و تو مشکلی نداریم که! یه دختر داریم که برامون کافیه.
آب دهنم و پایین فرستادم و گفتم اما برای خانواده ات کافی نیست.
نمیخوام تورو تحت فشار بزارن نمیخوام به خاطر من هر چیزی که داری رو از دست بدی.
_به این چیزا فکر نکن این مشکل منه من خودم با خانوادم حلش می کنم.
ته ریشش و نوازش کردم
اما من یه راه خوب پیدا کردم دکتری که رفته بودم پیشش بهم گفت ما میتونیم یه رحم اجاره کنیم ....
با چشمای گرد شده بهم نگاه کرد _داری راجبه چی حرف میزنی
آیلین؟
کمی خودمو بالاتر کشیدم و توی بغلش جا دادم و گفتم تورو خدا بزار بهت توضیح بدم اونجوری که فکر می کنی نیست ما قرار نیست حتی اون زن و ببینیم.
دکترا خودشون همه کارا رو انجام میدن.
از اسپرم تو و ازمن نمونه میگیرن توی رحم یه زن جا سازی می کنن همین...
خواهش کن...
قبولش کن....
و این تنها راهیه که داریم.
من می خوام به یه پسر بدم به تو تا خانواده ات دست از سرمون بردارن
فکر نمیکردم اهو را از شنیدن این پیشنهاد من اینطورعصبانی بشه.
ا و از روی تخت بلند شد
_ فکرشم نمیکردم به خاطر اینکه نظر منو جلب کنی امشب این کارارو بکنی
همه این کارا خندیدن حرف زدن به خاطر این بود ؟
پشت سرش از جام بلند شدم و از پشت بغلش کردم و گفتم
عزیزم من به خاطر خودمون به خاطر خانوادمون دارم این کارو می کنم فکر می کنی برای من آسونه من دوست دارم بچه ی تو توی شکم من رشد کنه تو وجود من بزرگ بشه و به دنیا بیاد اما وقتی نمیتونم چیکار باید بکنم؟
#رمضان #فردوس_برین #تهدید_عادیه_حمله_کن_پشمک #هنر #مرگ_بر_کرونا😁 #خلاقیت #عاشقانه #عکس #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب
۵.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.