ادامه پارت 47
ادامه پارت 47
دیگه نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم اشکم در اومده بود و داشت بدجوری صورتمو خیس می کرد با چشمای گریون کنار تخت نشستم روی زمین زانوهامو بغل کردم
من فقط می خوام خانوادمو نگه دارم اهورا می خوام تورو نگه دارم وبادخترم پیش تو باشم همین... خواهش می کنم قبول کن
فقط ۹ ماهه بعد ۹ماه همه زندگی مون تغییر میکنه یه بچه دیگه میاد توی زندگیمون وخانواده ات راحت میشن مارو هم راحت میزارن و میتونیم با خیال راحت زندگی کنیم کنارم زانو زد اشکام و هز روی صورتم پاک کرد پیشونیم رو بوسید
_ باشه در موردش فکر می کنیم باهم میریم پیش دکتری که گفتی باهاش حرف میزنیم گریه نکن
شنیدن این خبر به حدی خوشحال شده بودم که محکم اهوراروبغل کردم لباشو بوسیدم
منو از روی زمین جدا کرد و روی تخت خوابوند
_خوب بلدی من وچطوری قانع کنی میدونی که طاقت دیدن گریه هاتو ندارم و همیشه از این ترفند استفاده می کنی.
سریع چشمامو بستم خودمو به خواب زدم و گفتم
من از این کار را بلد نیستم کی گفته؟
کنارم دراز کشید و منو به خودش فشار داد و گفت
_ از تو نمیگذرم از دخترم نمیگذرم بهت قول میدم هر اتفاقی که بیفته.
تو یک لحظه یاد زمانی افتادم که رفته بودیم کیش کیمیا همزمان با ما اونجا بود سریع به سمتش چرخیدم میخوام چیزی بپرسم ازت فقط
خواهش می کنم در موردچیزی که می خوام بپرسم راستشو بهم بگو.
#FANDOGHI #فردوس_برین #تهدید_عادیه_حمله_کن_پشمک #هنر #مرگ_بر_کرونا😁 #خلاقیت #عاشقانه #عکس #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب
دیگه نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم اشکم در اومده بود و داشت بدجوری صورتمو خیس می کرد با چشمای گریون کنار تخت نشستم روی زمین زانوهامو بغل کردم
من فقط می خوام خانوادمو نگه دارم اهورا می خوام تورو نگه دارم وبادخترم پیش تو باشم همین... خواهش می کنم قبول کن
فقط ۹ ماهه بعد ۹ماه همه زندگی مون تغییر میکنه یه بچه دیگه میاد توی زندگیمون وخانواده ات راحت میشن مارو هم راحت میزارن و میتونیم با خیال راحت زندگی کنیم کنارم زانو زد اشکام و هز روی صورتم پاک کرد پیشونیم رو بوسید
_ باشه در موردش فکر می کنیم باهم میریم پیش دکتری که گفتی باهاش حرف میزنیم گریه نکن
شنیدن این خبر به حدی خوشحال شده بودم که محکم اهوراروبغل کردم لباشو بوسیدم
منو از روی زمین جدا کرد و روی تخت خوابوند
_خوب بلدی من وچطوری قانع کنی میدونی که طاقت دیدن گریه هاتو ندارم و همیشه از این ترفند استفاده می کنی.
سریع چشمامو بستم خودمو به خواب زدم و گفتم
من از این کار را بلد نیستم کی گفته؟
کنارم دراز کشید و منو به خودش فشار داد و گفت
_ از تو نمیگذرم از دخترم نمیگذرم بهت قول میدم هر اتفاقی که بیفته.
تو یک لحظه یاد زمانی افتادم که رفته بودیم کیش کیمیا همزمان با ما اونجا بود سریع به سمتش چرخیدم میخوام چیزی بپرسم ازت فقط
خواهش می کنم در موردچیزی که می خوام بپرسم راستشو بهم بگو.
#FANDOGHI #فردوس_برین #تهدید_عادیه_حمله_کن_پشمک #هنر #مرگ_بر_کرونا😁 #خلاقیت #عاشقانه #عکس #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب
۶.۶k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.