چند پارتی
چند پارتی
وقتی به عنوان عضو هشتم تورو گروگان میگیرن و....🌊🦪پارت دوم:////
جین{مین هی...میخوای بهم بگی چی شده؟
مین هی {هق جینا...مردم چرا اینقدر هق از من بدشون میاد؟*گریه و ناراحت*...اونا فقط به من حرف بد میزنن و توبیخم میکنن هق.
جین{مین هی اگر تو بخوای بخاطر حرف های بی اهمیت مردم هر بار اینجوری خودت رو آزار بدی که حالت بد میشه...چرا فکر میکنی حرف اونا مهمه؟...تو بهترین طرفدار هارو داری که همیشه پشتتن ...از اون بهتر تو مارو داری خواهر کوچولو.
مین هی{نفس عمیقی کشیدم و با دیدن صورت نگران بقیه بچه ها سعی کردم به این بحث خاتمه بدم تا کمتر نگرانشون کنم و موفق هم شدم...دستم رو روی شونه ی جین گذاشتم و لبخند الکی زدم... بابت حرف هات ممنونم جین... واقعا حالم خوب شد.
جین{میتونی همیشه روی من و بچه ها حساب باز کنی...همه جوره پشتتیم.
مین هی {حتما*لبخند*
جیهوپ{خب خب فیلم ترکی کافیه...یه شام عالی مهمون تهیونگ نظرتونه؟
جونگ کوک{عالیه.
یونگی{نظر منم مثبته...وقتشه اونم یکم پول خرج کنه.
مین هی {تهیونگ بیچاره*خنده*
*57 دقیقه بعد_خونه ی تهیونگ*
مین هی {اوممم واقعا پیتزای خوشمزه ای بود...تهیونگااا مرسی.
تهیونگ{خواهش میکنم...ولی خواهشاً دفعه ی بعد منو سوپرایز نکنید و از قبل بهم خبر بدی.
جیمین {خواستیم یکم هیجانیش کنیم.
نامجون{خیلی خب بسه دیگه... پاشین بریم بخوابیم فردا کلی کار داریم.
مین هی{موافقم... جونگ کوک شی تخت امشب مال منه...روی کاناپه خوش بگذره *چشمک*
نامجون{نو نو نو...یادم رفت بگم که شما دوتا دیگه تو یه اتاق نمیخوابین...به اندازه ی کافی ضرر زدین بهمون...جونگ کوک پیشه یونگی و جیمین میخوابه و تو هم پیش من و جین...حالا همگی برین تو اتاقتون.
*توی اتاق*
مین هی{نامجوناااا... خواهش میکنم من واقعا گرممه.
نامجون{نه مین هی...هوا سرده و تو هم خیلی زود سرما میخوری پس پتو رو بنداز روت.
مین هی{ به ناچار پتو رو انداختم روم و بوسی برای نامجون و جین فرستادم و چشمام رو بستم.
*ساعت 1:02 نمیه شب_کارگاه بافندگی لیو شی یان*
مرد نقابدار{قربان بچه ها سر جاهاشون هستن...دستور چیه؟
شی یان{بهشون بگو تا وقتی که نگفتم نگهبانی بدن و مراقب دختره باشن...به هیچ وجه دلم نمیخواد اینبارم شکست بخورم... مفهومه؟
مرد نقابدار{بله قربان.
شی یان{این دفعه دیگه تو چنگمی کوچولو...بزودی همدیگرو ملاقات میکنیم کیم مین هی.
*ساعت 2:16 نیمه شب_خونه تهیونگ*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی به عنوان عضو هشتم تورو گروگان میگیرن و....🌊🦪پارت دوم:////
جین{مین هی...میخوای بهم بگی چی شده؟
مین هی {هق جینا...مردم چرا اینقدر هق از من بدشون میاد؟*گریه و ناراحت*...اونا فقط به من حرف بد میزنن و توبیخم میکنن هق.
جین{مین هی اگر تو بخوای بخاطر حرف های بی اهمیت مردم هر بار اینجوری خودت رو آزار بدی که حالت بد میشه...چرا فکر میکنی حرف اونا مهمه؟...تو بهترین طرفدار هارو داری که همیشه پشتتن ...از اون بهتر تو مارو داری خواهر کوچولو.
مین هی{نفس عمیقی کشیدم و با دیدن صورت نگران بقیه بچه ها سعی کردم به این بحث خاتمه بدم تا کمتر نگرانشون کنم و موفق هم شدم...دستم رو روی شونه ی جین گذاشتم و لبخند الکی زدم... بابت حرف هات ممنونم جین... واقعا حالم خوب شد.
جین{میتونی همیشه روی من و بچه ها حساب باز کنی...همه جوره پشتتیم.
مین هی {حتما*لبخند*
جیهوپ{خب خب فیلم ترکی کافیه...یه شام عالی مهمون تهیونگ نظرتونه؟
جونگ کوک{عالیه.
یونگی{نظر منم مثبته...وقتشه اونم یکم پول خرج کنه.
مین هی {تهیونگ بیچاره*خنده*
*57 دقیقه بعد_خونه ی تهیونگ*
مین هی {اوممم واقعا پیتزای خوشمزه ای بود...تهیونگااا مرسی.
تهیونگ{خواهش میکنم...ولی خواهشاً دفعه ی بعد منو سوپرایز نکنید و از قبل بهم خبر بدی.
جیمین {خواستیم یکم هیجانیش کنیم.
نامجون{خیلی خب بسه دیگه... پاشین بریم بخوابیم فردا کلی کار داریم.
مین هی{موافقم... جونگ کوک شی تخت امشب مال منه...روی کاناپه خوش بگذره *چشمک*
نامجون{نو نو نو...یادم رفت بگم که شما دوتا دیگه تو یه اتاق نمیخوابین...به اندازه ی کافی ضرر زدین بهمون...جونگ کوک پیشه یونگی و جیمین میخوابه و تو هم پیش من و جین...حالا همگی برین تو اتاقتون.
*توی اتاق*
مین هی{نامجوناااا... خواهش میکنم من واقعا گرممه.
نامجون{نه مین هی...هوا سرده و تو هم خیلی زود سرما میخوری پس پتو رو بنداز روت.
مین هی{ به ناچار پتو رو انداختم روم و بوسی برای نامجون و جین فرستادم و چشمام رو بستم.
*ساعت 1:02 نمیه شب_کارگاه بافندگی لیو شی یان*
مرد نقابدار{قربان بچه ها سر جاهاشون هستن...دستور چیه؟
شی یان{بهشون بگو تا وقتی که نگفتم نگهبانی بدن و مراقب دختره باشن...به هیچ وجه دلم نمیخواد اینبارم شکست بخورم... مفهومه؟
مرد نقابدار{بله قربان.
شی یان{این دفعه دیگه تو چنگمی کوچولو...بزودی همدیگرو ملاقات میکنیم کیم مین هی.
*ساعت 2:16 نیمه شب_خونه تهیونگ*
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
۱.۸k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.