چند پارتی
چند پارتی
وقتی به عنوان عضو هشتم تورو گروگان میگیرن و....🦪🌊پارت اول:////
مین هی{یاااا پارک جیمین میکشمت...از مادر زاییده نشده کسی منو دست بندازه*داد بلند و حرصی*
جیمین{به من چه جوجه اردک زشت...میخواستی نترسی*خنده*
مین هی{با شنیدین این حرفش به سمتش یورش بردم و کلاه هودیش رو از پشت کشیدم که بخاطر جوراب هایی که پوشیده بود و لیز خورد و از پشت روی زمین افتاد.
جیمین{اخ مادر جان شهید شدم...اییی پام*داد*
مین هی{اولش فکر کردم داره نقش بازی میکنه...اما با دیدن صورت درهم جمع شدش ترسیده به سمتش رفتم و کنارش نشستم...جیمینا حالت خوبه؟*اروم*
جیمین {اخ نه دارم میمیرم ایییی.
مین هی{دیگه کم کم اشکم داشت در میومدم که جیمین با دیدن قیافم پقی زد زیر خنده...این الان داشت زجه می زد از درد چی شد!
جیمین{خدای من چقدر تو خنگی...باز هم رو دست خوردی*خنده بلند*
مین هی{اومدم بپرم روش که یکی منو از پشت بغل کرد و روی مبل انداختتم...چشمای عصبانیم رو به نامجون سوق دادم و توپیدم...برای چی جلوم رو گرفتی نامجوناااا...میدونی امروز بار چندمه که داره اذیتم میکنه*گریه الکی*
نامجون{اونو ولش کن...از سر به سر گذاشتم یونگی خسته شده اومده سر وقت تو...پاشین امده شین باید بریم استادیوم.
مین هی{زبونی برای جیمین در اوردم و بدون توجه به صدای حرصیش خوش و خرم به طرف اتاقم رفتم...تاپ مشکی و اورکت قهوهای سوخته ای پوشیدم و استایلم رو با یک شلوار بگ شکلاتی تکمیل کردم و از اتاق خارج شدم.
*47 دقیه بعد*
سونگ هو{تهیونگ موقع چرخش پای راستت رو ثابت نگه داره...همه به جز تهیونگ میتونید برین استراحت.
مین هی{گوشیم رو توی دستم جا به جا کردم و سعی کردم با قورت دادن بزاق دهنم بغضم رو نابود کنم...بدون توجه به اینکه دوباره ممکنه بغضم بگیره و اشکم در بیاد شروع کردم به خوندن بقیه کامنت ها...«هه خواننده؟اون جادوگری بیش نیست،میتونیم ازش به عنوان دلقک سیرک استفاده کنیم،تو لیاقت این جایگاه رو نداری از صنعت موسیقی برو بیرون و...»با نشستن دستی رو شونم به عقب برگشتم و با دیدن جین بدون توجه به دیگران خودم رو مهمون اغوشش کردم و بی صدا اشک ریختم.
جین{مین هی رو محکم بغل کردم و به اعضا که میخواستن به طرفمون بیان اشاره کردم که راحتش بزارن...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام توت فرنگیام🌾🌸
امیدوارم حالتون خوب باشه❄️🌼
ببخشید بابت تاخیر زیاد واقعا ازتون عذر میخوام💔🥺
میدونم که جای هیچ توجیهی نداره اما من از هفته دوم اذر ماه حالم بد شد و مجبور شدم بیمارستان بستری شم تا ازم ازمایش های لازم رو بگیرن برای عمل:)
خیلی ازتون معذرت میخوام و قول میدم که جبران کنم🦋✨
یلداتون هم مبارک قشنگام🍉🍃
وقتی به عنوان عضو هشتم تورو گروگان میگیرن و....🦪🌊پارت اول:////
مین هی{یاااا پارک جیمین میکشمت...از مادر زاییده نشده کسی منو دست بندازه*داد بلند و حرصی*
جیمین{به من چه جوجه اردک زشت...میخواستی نترسی*خنده*
مین هی{با شنیدین این حرفش به سمتش یورش بردم و کلاه هودیش رو از پشت کشیدم که بخاطر جوراب هایی که پوشیده بود و لیز خورد و از پشت روی زمین افتاد.
جیمین{اخ مادر جان شهید شدم...اییی پام*داد*
مین هی{اولش فکر کردم داره نقش بازی میکنه...اما با دیدن صورت درهم جمع شدش ترسیده به سمتش رفتم و کنارش نشستم...جیمینا حالت خوبه؟*اروم*
جیمین {اخ نه دارم میمیرم ایییی.
مین هی{دیگه کم کم اشکم داشت در میومدم که جیمین با دیدن قیافم پقی زد زیر خنده...این الان داشت زجه می زد از درد چی شد!
جیمین{خدای من چقدر تو خنگی...باز هم رو دست خوردی*خنده بلند*
مین هی{اومدم بپرم روش که یکی منو از پشت بغل کرد و روی مبل انداختتم...چشمای عصبانیم رو به نامجون سوق دادم و توپیدم...برای چی جلوم رو گرفتی نامجوناااا...میدونی امروز بار چندمه که داره اذیتم میکنه*گریه الکی*
نامجون{اونو ولش کن...از سر به سر گذاشتم یونگی خسته شده اومده سر وقت تو...پاشین امده شین باید بریم استادیوم.
مین هی{زبونی برای جیمین در اوردم و بدون توجه به صدای حرصیش خوش و خرم به طرف اتاقم رفتم...تاپ مشکی و اورکت قهوهای سوخته ای پوشیدم و استایلم رو با یک شلوار بگ شکلاتی تکمیل کردم و از اتاق خارج شدم.
*47 دقیه بعد*
سونگ هو{تهیونگ موقع چرخش پای راستت رو ثابت نگه داره...همه به جز تهیونگ میتونید برین استراحت.
مین هی{گوشیم رو توی دستم جا به جا کردم و سعی کردم با قورت دادن بزاق دهنم بغضم رو نابود کنم...بدون توجه به اینکه دوباره ممکنه بغضم بگیره و اشکم در بیاد شروع کردم به خوندن بقیه کامنت ها...«هه خواننده؟اون جادوگری بیش نیست،میتونیم ازش به عنوان دلقک سیرک استفاده کنیم،تو لیاقت این جایگاه رو نداری از صنعت موسیقی برو بیرون و...»با نشستن دستی رو شونم به عقب برگشتم و با دیدن جین بدون توجه به دیگران خودم رو مهمون اغوشش کردم و بی صدا اشک ریختم.
جین{مین هی رو محکم بغل کردم و به اعضا که میخواستن به طرفمون بیان اشاره کردم که راحتش بزارن...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام توت فرنگیام🌾🌸
امیدوارم حالتون خوب باشه❄️🌼
ببخشید بابت تاخیر زیاد واقعا ازتون عذر میخوام💔🥺
میدونم که جای هیچ توجیهی نداره اما من از هفته دوم اذر ماه حالم بد شد و مجبور شدم بیمارستان بستری شم تا ازم ازمایش های لازم رو بگیرن برای عمل:)
خیلی ازتون معذرت میخوام و قول میدم که جبران کنم🦋✨
یلداتون هم مبارک قشنگام🍉🍃
۱.۴k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.