گل پژمرده
گل پژمرده
پارت بیست و سوم
ا/ت:آروم برگه رو باز کردم. با دیدن جواب آزمایش اشکام سرازیر میشد.خدایا چرا ؟ چرا؟ چرا همه اتفاقا برا من میوفته؟ تهیونگ:ا/ت؟ا/ت؟ ا/ت:باشنیدن صدای تهیونگ برگه رو تو کشوی کمدم گذاشتم و اشکام رو پاک کردم. ج..جانم؟ تهیونگ:(در اتاق رو باز کرد)چاگیا بیا سفره آماده ست. ا/ت:ا.الان میام. تهیونگ:چیزی شده؟ چرا لباساتو عوض نکردی هنوز؟ ا/ت:چ..چیزی نشده برو من میام. اومد نزدیکش و روبهرو ش وایستادو دستاشو رو شونه ا/ت گذاشت و بوسه ای روی گونه ی ا/ت گذاشت؟ تهیونگ:خیلی دوست دارم حالا هم لباست رو عوض کن بیا ناهار. ا/ت:باشه. تهیونگی که هنوز ا/ت رو دوست داشت و جونش رو براش میداد هنوز از چیزی خبر نداره و احساس خوشبختی میکنه. خب طبیعی بود دخترش و عشقش پیشش بودن.
ا/ت:از پله ها پایین اومدم و سعی کردم طبیعی رفتار کنم. وایییی تهیونگا چه کردی؟ اوممم بوش خیلی خوبه. می سان:مرسی بابایی. تهیونگ:خوب شروع کنید. ا/..ا/ت دماغت داره خون میاد. ا/ت: عااا (خندید) چیزی نیست شما بخورید الان میام. تهیونگ: ا/ت رفت منم با خودم کلنجار میرفتم که چرا اینجوری شده. می سان:بابایی؟ تهیونگ:جانم؟ ا/ت:مامان خوبه؟ تهیونگ: آره جوجه کوچولوی من چیزی نیست نگران نباش. ا/ت:ببخشید تنهاتون گذاشتم. بعد از خوردن غذا مشغول دیدن فیلم شدیم. داشتم آب میوه رو به می سان میدادم که دست می سان خورد و ریخت رو لباسم ا/ت:واییی چیکار کنم؟ تهیونگ:اشکال نداره تو بشین من میرم برات لباس بیارم. ا/ت:ممنون
تهیونگ ویو
رفتم تو اتاق ا/ت و کشو ها رو میگشتم و در کشویی رو باز کردم دیدم یه برگه توی کشوشه برش داشتم و بازش کردم برگه آزمایش بود که دیدم اسم ا/ت رو بالاش نوشته اخمام تو هم رفت و با دقت خوندمش. چ.چ.چی؟ ا/ت:همین جور که نشسته بودم با خودم گفتم چرا تهیونگ دیر کرد؟ یادم افتاد وای برگه آزمایش تو کشومه با سرعت به طرف اتاقم دويدم در اتاق باز بود تهیونگ وایساده بود و پشتش به من بود. تهیونگا؟ تهیونگ:ای.. این چیه؟ ا/ت: نه اونو نباید میخوندی. تهیونگ: (با عربده و گریه) چی میگی؟ هان؟ تو سرطان داری میفهمی؟ میفهمی چی داری میگی؟تو.. تو ........
پارت بیست و سوم
ا/ت:آروم برگه رو باز کردم. با دیدن جواب آزمایش اشکام سرازیر میشد.خدایا چرا ؟ چرا؟ چرا همه اتفاقا برا من میوفته؟ تهیونگ:ا/ت؟ا/ت؟ ا/ت:باشنیدن صدای تهیونگ برگه رو تو کشوی کمدم گذاشتم و اشکام رو پاک کردم. ج..جانم؟ تهیونگ:(در اتاق رو باز کرد)چاگیا بیا سفره آماده ست. ا/ت:ا.الان میام. تهیونگ:چیزی شده؟ چرا لباساتو عوض نکردی هنوز؟ ا/ت:چ..چیزی نشده برو من میام. اومد نزدیکش و روبهرو ش وایستادو دستاشو رو شونه ا/ت گذاشت و بوسه ای روی گونه ی ا/ت گذاشت؟ تهیونگ:خیلی دوست دارم حالا هم لباست رو عوض کن بیا ناهار. ا/ت:باشه. تهیونگی که هنوز ا/ت رو دوست داشت و جونش رو براش میداد هنوز از چیزی خبر نداره و احساس خوشبختی میکنه. خب طبیعی بود دخترش و عشقش پیشش بودن.
ا/ت:از پله ها پایین اومدم و سعی کردم طبیعی رفتار کنم. وایییی تهیونگا چه کردی؟ اوممم بوش خیلی خوبه. می سان:مرسی بابایی. تهیونگ:خوب شروع کنید. ا/..ا/ت دماغت داره خون میاد. ا/ت: عااا (خندید) چیزی نیست شما بخورید الان میام. تهیونگ: ا/ت رفت منم با خودم کلنجار میرفتم که چرا اینجوری شده. می سان:بابایی؟ تهیونگ:جانم؟ ا/ت:مامان خوبه؟ تهیونگ: آره جوجه کوچولوی من چیزی نیست نگران نباش. ا/ت:ببخشید تنهاتون گذاشتم. بعد از خوردن غذا مشغول دیدن فیلم شدیم. داشتم آب میوه رو به می سان میدادم که دست می سان خورد و ریخت رو لباسم ا/ت:واییی چیکار کنم؟ تهیونگ:اشکال نداره تو بشین من میرم برات لباس بیارم. ا/ت:ممنون
تهیونگ ویو
رفتم تو اتاق ا/ت و کشو ها رو میگشتم و در کشویی رو باز کردم دیدم یه برگه توی کشوشه برش داشتم و بازش کردم برگه آزمایش بود که دیدم اسم ا/ت رو بالاش نوشته اخمام تو هم رفت و با دقت خوندمش. چ.چ.چی؟ ا/ت:همین جور که نشسته بودم با خودم گفتم چرا تهیونگ دیر کرد؟ یادم افتاد وای برگه آزمایش تو کشومه با سرعت به طرف اتاقم دويدم در اتاق باز بود تهیونگ وایساده بود و پشتش به من بود. تهیونگا؟ تهیونگ:ای.. این چیه؟ ا/ت: نه اونو نباید میخوندی. تهیونگ: (با عربده و گریه) چی میگی؟ هان؟ تو سرطان داری میفهمی؟ میفهمی چی داری میگی؟تو.. تو ........
۱۲.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.