دو پارتی ½
دو پارتی ½
♡اتفاق زیبا♡
ا/ت:امروز میرم سر خاک پدرم چند سالی میشه که فوت کرده. کت و دامن نسکافه ای رنگم رو به تن کردم و سوار ماشینم شدم. ا/ت:بزار سر راه گل بخرم. بعد از خرید گل راه افتادم به سمت قبرستون(میدونم یه جوریه ولی اسمشه دیگ😂) رفتم. سر خاک بودم که صدای مردی که مثل دیوونه ها داد میکشید سر مزار رو شنیدم. نگرانش شدم. ا/ت:آقا حالتون خوبه؟ بیاید این آب رو بخورید. بعد از کلی تلاش بالاخره آرومش کردم. نامجون:ممنونم ازتون خانم. ا/ت:خواهش میکنم ببخشید این کسی که اینجا دفن شده چه نسبتی باهاتون داشته که انقدر داد میزدید؟نامجون:ایشون همسرم بود و بخاطر به دنیا آوردن پسرم از دنیا رفت.ا/ت: عاا واقعا خیلی ناراحت شدم خیلی وقته فوت شدن درسته؟ نامجون:بله یه ۷ سالی هست. ا/ت:حتما خیلی دوسش داشتین که بعد از این همه سال هنوز اینجوری واسش گریه میکنید.نامجون:درسته . خیلی ازتون ممنون من دیگ برم .ا/ت:البته امیدوارم غم اخرتون باشه. نامجون:مچکرم. ا/ت:من معلم مهد کودکم با اینکه سنه زیادی ندارم ولی معلم خوبی هستم. ا/ت:خوب بچه ها میبینم امروز دانش آموز جدید داریم نمیخواین معرفیش کنید؟ مدیریت:امم خانم پارک ایشون دانش آموز جدید کیم جون وو هستش .ا/ت:عاا بله خوش اومدی عزیزم😊 زنگ تفریح خورد .
ا/ت:جون وو جان چرا نمیری با بچه ها بازی کنی ؟ جون وو: من اینجا دوستی ندارم اونا گفتن نمیخوان با من دوست باشن. ا/ت:واقعا؟ اشکالی نداره تو ومن بهترین دوست هم میشیم باشه؟ جون وو:جدی میگی؟ ا/ت: اوهوم. ببینم مامانت رو خیلی دوست داری نه؟ جون وو:من مامانم رو هیچ وقت ندیدم اون بخاطره من مرده ا/ت:عاا عزیزم هیچ وقت نگو این حرف و کسی بخاطر تو نمرده اون فقط تو رو به بابات هدیه داد و خودش رفت. کلی با جون وو جفت شدیم و بازی کردیم . جون وو:نونا میشه بیای خونمون؟ ا/ت:امم نمیشه که جون وو: چرا؟ ا/ت:شاید پدرت نخواد جون وو :اون از خداشه ا/ت: باشه ولی یه فرصت دیگ باشه؟ جون وو:باشه ولی باید بیای ا/ت: باشه. بخ سمت خونه دارم میرم . صبر کن ببینم این صدای گوشیمه؟ اس ام اس از طرف کیه؟ صفحه چت ...
ناشناس:سلام من پدر جون وو هستم جون وو اصرار داره که شما رو دعوت کنیم خونمون اگ میشه تشریف بیارید این هم برای من خوبه هم جون وو البته سو تفاهم نشه منظورم از خودم به خاطر جون وو آخه با کسی گرم نمیگیره لطفا فردا که تعطیله تشریف بیارید. ا/ت: سلام باشه چشم مزاحمتون میشم🍅 ناشناس:گوجه؟😂
ا/ت:معذرت میخوام دستم خورد😅
ا/ت:شب رو با دوستام گذروندم و فردا صبح بلند شدم دوش چند مینی گرفتم و حاضر شدم. یه پیراهن سبزه تا پایین زانوم پوشیدم و موهام رو درست کردم و راه افتادم.....
بعدیشو فردا میزارم
حمایت کنیددددد
♡اتفاق زیبا♡
ا/ت:امروز میرم سر خاک پدرم چند سالی میشه که فوت کرده. کت و دامن نسکافه ای رنگم رو به تن کردم و سوار ماشینم شدم. ا/ت:بزار سر راه گل بخرم. بعد از خرید گل راه افتادم به سمت قبرستون(میدونم یه جوریه ولی اسمشه دیگ😂) رفتم. سر خاک بودم که صدای مردی که مثل دیوونه ها داد میکشید سر مزار رو شنیدم. نگرانش شدم. ا/ت:آقا حالتون خوبه؟ بیاید این آب رو بخورید. بعد از کلی تلاش بالاخره آرومش کردم. نامجون:ممنونم ازتون خانم. ا/ت:خواهش میکنم ببخشید این کسی که اینجا دفن شده چه نسبتی باهاتون داشته که انقدر داد میزدید؟نامجون:ایشون همسرم بود و بخاطر به دنیا آوردن پسرم از دنیا رفت.ا/ت: عاا واقعا خیلی ناراحت شدم خیلی وقته فوت شدن درسته؟ نامجون:بله یه ۷ سالی هست. ا/ت:حتما خیلی دوسش داشتین که بعد از این همه سال هنوز اینجوری واسش گریه میکنید.نامجون:درسته . خیلی ازتون ممنون من دیگ برم .ا/ت:البته امیدوارم غم اخرتون باشه. نامجون:مچکرم. ا/ت:من معلم مهد کودکم با اینکه سنه زیادی ندارم ولی معلم خوبی هستم. ا/ت:خوب بچه ها میبینم امروز دانش آموز جدید داریم نمیخواین معرفیش کنید؟ مدیریت:امم خانم پارک ایشون دانش آموز جدید کیم جون وو هستش .ا/ت:عاا بله خوش اومدی عزیزم😊 زنگ تفریح خورد .
ا/ت:جون وو جان چرا نمیری با بچه ها بازی کنی ؟ جون وو: من اینجا دوستی ندارم اونا گفتن نمیخوان با من دوست باشن. ا/ت:واقعا؟ اشکالی نداره تو ومن بهترین دوست هم میشیم باشه؟ جون وو:جدی میگی؟ ا/ت: اوهوم. ببینم مامانت رو خیلی دوست داری نه؟ جون وو:من مامانم رو هیچ وقت ندیدم اون بخاطره من مرده ا/ت:عاا عزیزم هیچ وقت نگو این حرف و کسی بخاطر تو نمرده اون فقط تو رو به بابات هدیه داد و خودش رفت. کلی با جون وو جفت شدیم و بازی کردیم . جون وو:نونا میشه بیای خونمون؟ ا/ت:امم نمیشه که جون وو: چرا؟ ا/ت:شاید پدرت نخواد جون وو :اون از خداشه ا/ت: باشه ولی یه فرصت دیگ باشه؟ جون وو:باشه ولی باید بیای ا/ت: باشه. بخ سمت خونه دارم میرم . صبر کن ببینم این صدای گوشیمه؟ اس ام اس از طرف کیه؟ صفحه چت ...
ناشناس:سلام من پدر جون وو هستم جون وو اصرار داره که شما رو دعوت کنیم خونمون اگ میشه تشریف بیارید این هم برای من خوبه هم جون وو البته سو تفاهم نشه منظورم از خودم به خاطر جون وو آخه با کسی گرم نمیگیره لطفا فردا که تعطیله تشریف بیارید. ا/ت: سلام باشه چشم مزاحمتون میشم🍅 ناشناس:گوجه؟😂
ا/ت:معذرت میخوام دستم خورد😅
ا/ت:شب رو با دوستام گذروندم و فردا صبح بلند شدم دوش چند مینی گرفتم و حاضر شدم. یه پیراهن سبزه تا پایین زانوم پوشیدم و موهام رو درست کردم و راه افتادم.....
بعدیشو فردا میزارم
حمایت کنیددددد
۹.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.