p6 ادامه
_باشع....
+یه مدت جدایی برای جفتمون بهتره....تو باید به این نتیجه برسی که بین من و هلن یکیو انتخاب کنی....
که یهو کوک درو باز کرد.....
=هه.......
مگه شما طلاق نگرفتید؟
فکر اینکه دوباره با هم باشید و از سرتون بیرون کنید....مگه طلاق الکیه که هر وقت دوست داشتید طلاق بگیرید و ازدواج کنید...
و آقای تهیونگ.....چشمتون روشن....هلن خانم اومدن اینجا....پدرومادر و داداشش رفتن آلمان....تا پس فردا میان...ایشونم مهمون ما ان....
اون استرس لعنتی دوباره بهم وارد شد...
+از کنار تهیونگ بلند شدم و از اتاقش رفتم بیرون....
دستمو گرفت.....
_کجا میری؟
+میرم...میرم تو اتاق خودم بخوابم...هلن خانم هم اومدن....یه وقت فکر بد میکنن.....(بغض)
پیشونیمو بوسید ..
_مواظب خودت باش عزیزم.....شبت بخیر....میخوای بیام پیشت بخوابم؟
+ما...ما با هم ارتباطی نداریم....
داشت به لبام نزدیک میشد...که دستمو گذاشتم رو لباش...
+تهیونگ ببخشید.....واقعا ببخشید....ولی الان هلن میاد...
_ات من نیاز دارم بهت....نه الان...تو کل زندگیمون....
+منم دارم....ولی تا زمانی که تو تصمیم درستو بگیری.
+یه مدت جدایی برای جفتمون بهتره....تو باید به این نتیجه برسی که بین من و هلن یکیو انتخاب کنی....
که یهو کوک درو باز کرد.....
=هه.......
مگه شما طلاق نگرفتید؟
فکر اینکه دوباره با هم باشید و از سرتون بیرون کنید....مگه طلاق الکیه که هر وقت دوست داشتید طلاق بگیرید و ازدواج کنید...
و آقای تهیونگ.....چشمتون روشن....هلن خانم اومدن اینجا....پدرومادر و داداشش رفتن آلمان....تا پس فردا میان...ایشونم مهمون ما ان....
اون استرس لعنتی دوباره بهم وارد شد...
+از کنار تهیونگ بلند شدم و از اتاقش رفتم بیرون....
دستمو گرفت.....
_کجا میری؟
+میرم...میرم تو اتاق خودم بخوابم...هلن خانم هم اومدن....یه وقت فکر بد میکنن.....(بغض)
پیشونیمو بوسید ..
_مواظب خودت باش عزیزم.....شبت بخیر....میخوای بیام پیشت بخوابم؟
+ما...ما با هم ارتباطی نداریم....
داشت به لبام نزدیک میشد...که دستمو گذاشتم رو لباش...
+تهیونگ ببخشید.....واقعا ببخشید....ولی الان هلن میاد...
_ات من نیاز دارم بهت....نه الان...تو کل زندگیمون....
+منم دارم....ولی تا زمانی که تو تصمیم درستو بگیری.
۴۱.۸k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.