P5
P5
+(خیلی ت*ح*ر*ی*ک کننده و بلند میخنده)
ما از هم طلاق گرفتیم!
_میتونیم بازم به هم برگردیم....
تو دلم عروسیی به پا شد....
+مستی تهیونگ؟
_اره...جدی میگم....
+بیخیال بابا..
_حسودیم میشه به این دور و بریا....
+اوه...هالک و میگی....خیلی پسر خوبیه....خوبه که!
عصبانی شد...
_ات....اعصابمو بهم نزننن....
دستمو کشید و چسبوندم به دیوار پشت عمارت....
+میدونم برات مهم نیستم....چون تو عاشق هلنی.....
تعادلشو نمیتونست حفظ کنه....
_حالم بده ات...کی عاشق اون(.....).میشه که من بشم؟
تا وقتی تو هستی بهش احتیاجی ندارم...
دستشو پشت گردنم گذاشت....
_ع*ا*ح اتتت...به بوسیدنت احتیاج دارم....
اومد جلو...۱ میل مونده بود که لبامون بهم بخوره ولی من ولش کردم و اومدم اینور...
_....
+تهیونگ بسه....ما دیگه طلاقگرفتیم....
_اسم این طلاق (....)رو نیار دیگه...
مهم اینه که تو مال من بودی و هستی....
دستشو گذاشت رو شکمم...
و این بچه از وجود منه....
اونیکی شاهکارم هم که الان یکسالشع....
+تهیونگ تو خیلی مستی....
_ات...دارم بالا میارم....حالا داره بهم میخوره....
+زهر مارر..مگه مجبوری انقدر بخوری؟
زود رفتیم تو دستشویی و اونجا هر چی خورد بود بالا اورد.....
صورتشو شست و من زود تر ازش از دستشویی اومدم بیرون....دو تا دست دور کمرم حلقه شد که از شدت شک وناراحتی ایم چند روزم بی هوش شدم و همه جا سیاهی.......
ساعت ۲ شب.. پنت هاوس خانواده کیم....
چشمامو آروم باز کردم......با تهیونگ مواجه شدم که روی صندلی کنار تختم نشسته بود....
+تهیونگ؟
_عه...بهوش اومدی....
+چیشده بود؟
_دکتر گفت بخاطر ناراحتی زیاد و فشار عصبیه....
+اهان...
_یه آرامبخش بهت زدم...
+خودت زدی....
_بله خودم زدم...
+دستت درد نکنه....یونا و کوک کجان؟
_هنوز اونجان....من تورو اوردم خونه....
+(خیلی ت*ح*ر*ی*ک کننده و بلند میخنده)
ما از هم طلاق گرفتیم!
_میتونیم بازم به هم برگردیم....
تو دلم عروسیی به پا شد....
+مستی تهیونگ؟
_اره...جدی میگم....
+بیخیال بابا..
_حسودیم میشه به این دور و بریا....
+اوه...هالک و میگی....خیلی پسر خوبیه....خوبه که!
عصبانی شد...
_ات....اعصابمو بهم نزننن....
دستمو کشید و چسبوندم به دیوار پشت عمارت....
+میدونم برات مهم نیستم....چون تو عاشق هلنی.....
تعادلشو نمیتونست حفظ کنه....
_حالم بده ات...کی عاشق اون(.....).میشه که من بشم؟
تا وقتی تو هستی بهش احتیاجی ندارم...
دستشو پشت گردنم گذاشت....
_ع*ا*ح اتتت...به بوسیدنت احتیاج دارم....
اومد جلو...۱ میل مونده بود که لبامون بهم بخوره ولی من ولش کردم و اومدم اینور...
_....
+تهیونگ بسه....ما دیگه طلاقگرفتیم....
_اسم این طلاق (....)رو نیار دیگه...
مهم اینه که تو مال من بودی و هستی....
دستشو گذاشت رو شکمم...
و این بچه از وجود منه....
اونیکی شاهکارم هم که الان یکسالشع....
+تهیونگ تو خیلی مستی....
_ات...دارم بالا میارم....حالا داره بهم میخوره....
+زهر مارر..مگه مجبوری انقدر بخوری؟
زود رفتیم تو دستشویی و اونجا هر چی خورد بود بالا اورد.....
صورتشو شست و من زود تر ازش از دستشویی اومدم بیرون....دو تا دست دور کمرم حلقه شد که از شدت شک وناراحتی ایم چند روزم بی هوش شدم و همه جا سیاهی.......
ساعت ۲ شب.. پنت هاوس خانواده کیم....
چشمامو آروم باز کردم......با تهیونگ مواجه شدم که روی صندلی کنار تختم نشسته بود....
+تهیونگ؟
_عه...بهوش اومدی....
+چیشده بود؟
_دکتر گفت بخاطر ناراحتی زیاد و فشار عصبیه....
+اهان...
_یه آرامبخش بهت زدم...
+خودت زدی....
_بله خودم زدم...
+دستت درد نکنه....یونا و کوک کجان؟
_هنوز اونجان....من تورو اوردم خونه....
۴۱.۵k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.