fake kook
fake kook
part*4۷
چند روز بعد
سرکار بودم
منشی: اقا
کوک: منشی برو بیرون
منشی: اقا ببخشید یه خانمه اومده میگه تا تورو نبینه نمیره
کوک: بیرونش کن
منشی: میگه نمیرم
ا.ت: کوک
کوک: تو اینجا چیکار میکنی برو بیرون
ا.ت: بیا یه لحظه کارت دارم
کوک: برو خونه میام باهام حرف بزنیم
ا.ت: نمیتونم خیلی مهمه
کوک: تو برو من نیم ساعت دیگه میام
ا.ت: نمیشه الان بیای
کوک: نه تو برو منم میام
ا.ت: باشه من تو سالنم
نیم ساعت بعد
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: خبر مهمیه
کوک: نمیتونستی خونه بمونی تابیام
ا.ت: نه
کوک: ا.ت دیگه نیای محل کارم ها
ا.ت: هرچی بهت زنگ زدم جواب ندادی مجبور شدم بیام
کوک: خودم جواب ندادم
ا.ت: چرا جواب ندادی از دستم ناراحتی
کوک: اره خیلی چرا اومدی اینجا
ا.ت: اینقدر راه اومدم دیگه اذیتم نکن
کوک: وقتی اومدی خیلی عصبی شدم اصلا نفهمیدم بهشون چی گفتم (با عصبانیت)
با این حرفش یکم ترسیدم و ازش فاصله گرفتم
یکم بغض گرفته بودم
کوک: چیشد
ا.ت: ازت میترسم
کوک: میترسی؟
ا.ت: خیلی جوری که دعوام میکنی تاحالا دعوام نکرده بودی
داشت میومد نزدیک ترم
ا.ت: نیا فک نمیکردم همچین ادمی باشی
اومد بغلم کرد
کوک: ببخشید عزیزم عصبانی شد خب بیا بشین بگو ببینم چی میخواستی بگی
ا.ت: چطور بگم کوک من
کوک: بگو عزیزم
ا.ت: باورت نمیشه بگم خودم وقتی فهمیدم نمیدونم چم شد
کوک: بگو عزیزم چی شده
ا.ت: کوک همم نباید اونروزی که خونه تنها بودیم
کوک: چیزی شده
ا.ت: چطور بگم
کوک: بگو دیگه
ا.ت: من بچه دارم یعنی حاملم
کوک: 😂
ا.ت: چرا میخندی
کوک: باز فیلم دیدی
ا.ت: نه بابا فیلم ندیدم هم بیبی چکم دوخط بود همینکه تازه از ازمایشگاه اومده بیا اینم جوابش
کوک: دوربین مخفی
ا.ت: نه بابا دوربین مخفی کجا بود کوک بیا ببین این جواب ازمایش
کوک: من باور نمیکنم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*4۷
چند روز بعد
سرکار بودم
منشی: اقا
کوک: منشی برو بیرون
منشی: اقا ببخشید یه خانمه اومده میگه تا تورو نبینه نمیره
کوک: بیرونش کن
منشی: میگه نمیرم
ا.ت: کوک
کوک: تو اینجا چیکار میکنی برو بیرون
ا.ت: بیا یه لحظه کارت دارم
کوک: برو خونه میام باهام حرف بزنیم
ا.ت: نمیتونم خیلی مهمه
کوک: تو برو من نیم ساعت دیگه میام
ا.ت: نمیشه الان بیای
کوک: نه تو برو منم میام
ا.ت: باشه من تو سالنم
نیم ساعت بعد
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: خبر مهمیه
کوک: نمیتونستی خونه بمونی تابیام
ا.ت: نه
کوک: ا.ت دیگه نیای محل کارم ها
ا.ت: هرچی بهت زنگ زدم جواب ندادی مجبور شدم بیام
کوک: خودم جواب ندادم
ا.ت: چرا جواب ندادی از دستم ناراحتی
کوک: اره خیلی چرا اومدی اینجا
ا.ت: اینقدر راه اومدم دیگه اذیتم نکن
کوک: وقتی اومدی خیلی عصبی شدم اصلا نفهمیدم بهشون چی گفتم (با عصبانیت)
با این حرفش یکم ترسیدم و ازش فاصله گرفتم
یکم بغض گرفته بودم
کوک: چیشد
ا.ت: ازت میترسم
کوک: میترسی؟
ا.ت: خیلی جوری که دعوام میکنی تاحالا دعوام نکرده بودی
داشت میومد نزدیک ترم
ا.ت: نیا فک نمیکردم همچین ادمی باشی
اومد بغلم کرد
کوک: ببخشید عزیزم عصبانی شد خب بیا بشین بگو ببینم چی میخواستی بگی
ا.ت: چطور بگم کوک من
کوک: بگو عزیزم
ا.ت: باورت نمیشه بگم خودم وقتی فهمیدم نمیدونم چم شد
کوک: بگو عزیزم چی شده
ا.ت: کوک همم نباید اونروزی که خونه تنها بودیم
کوک: چیزی شده
ا.ت: چطور بگم
کوک: بگو دیگه
ا.ت: من بچه دارم یعنی حاملم
کوک: 😂
ا.ت: چرا میخندی
کوک: باز فیلم دیدی
ا.ت: نه بابا فیلم ندیدم هم بیبی چکم دوخط بود همینکه تازه از ازمایشگاه اومده بیا اینم جوابش
کوک: دوربین مخفی
ا.ت: نه بابا دوربین مخفی کجا بود کوک بیا ببین این جواب ازمایش
کوک: من باور نمیکنم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۵k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.