چندپارتی

#چند_پارتی

Part3
دیگه نتونستم و یک مشت زدم به صورتش که مامان یونگی رفت ببینه چی شد منم برگشتم

نامجون:حالت خوبه
ات:هق هق هق هق
نامجون:صبر کن کمکت کنم بریم بیمارستان

برآید استایل بغلش کردم و گزاشتمش تو ماشین کنار خودم اونم فقط هق هق میکرد

برمش بیمارستان

یونگی ویو
سر تمرین بودم که یک دفعه پام پیچ خورد

کوک:یونگی یونگی خوبی
یونگی:ایییی یکم ایییی احترام بزار ایییی
کوک:یعنی چی
یونگی:یکم هیونگ بگی خسته نمیشی
کوک:چرا میشم حالا بیا بریم
جیمین:فکر نکنم شکسته باشه فقط ضربه دیده
جین:دکتر جیمین به بخش زایمان
ته:ای بابا تو این وعضو باز جوک میگی
جین :یاع یاع یاع یاع

خلاصه که کوک بردم بیمارستان

صندیلیمون دقیقا جلو در اتاق دکتر بود و در اتاق باز بود یک پسری پشتش به ما بود و جلو در ولی توی اتاق وایساده بود خیلی آشنا بود

یونگی:کوک بنظرت اون آشنا نیست
کوک:چرا خیلی آشناست

برگشت دیدم نامجونه ولی نامجون که رفته سراغ ات نکنه نکنه اتفاقی افتاده

یونگی:کوک کوک اون نامجونه کمکم کن برم

رفتم اونجا دیدم ات خوابیده رو تخت

یونگی:چی چیشده
ات:یونگی
یونگی:یکی بگه چی شده
نامجون: اروم اروم باش عصبی نشو اروم اروم بهت توضیح میدیم
یونگی:یکی بگه چیشده
ات ات حالت خوبه
ات:من خوبم خیالت تخت
ات:نامجون اوپا کمکم کرد
یونگی:هوفففففف تقصیر مامان و باباست
ات:هوم(بغض)

شرط پارت بعد
لایک ۸
کامنت۸

#درخواستیـــ
دیدگاه ها (۹)

#پست_جدید_ته_در_ویورس 😥💜#کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #...

#چند_پارتیPart4یونگی:دورت بگردم ناراحت نباش الانم میگم برن ل...

#چند_پارتی Part2 یونگی:هوففففف باشه الان میام گوشیو که قطع ک...

#چند_پارتی Part1 ات:یک دختر خیلی پر اشتیاق و هیجانی ولی مادر...

فیک ازدواج اجباری پارت ۷اسلاید دو میا و اسلاید سه ات۴ ساعت ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط