گناهکار part
( گناهکار ) ۴۴ part
سوجون : ات اگه منو دوست بچه گی هات میدونی به حرفم گوش کن
انگشت اشاره اش رو سمته درب اتاق عمل گرفت و روبه دوستش گفت
سوجون: بهت قول میدم پسرت از اون اتاق صحیح و سالم بیرون میاد
تنها همین حرف کافی بود تا بزنه زیره گریه هق هق هایش تمام آن فضا رو پر کرده بود داشت به حال خودش یا پسرش زار میزد سرشو بین دست هایش گرفت و فقط گریه میکرد پسرش تنها دارای اش بود
سوجون از روی زمین بلند شد و با قدم های سنگینی از آنجا رفت لی هی سریع کناره دوست نشست و به آغوش گرفتش ات با گریه لب زد
ات : یون بیولم هیچ گناهی نداشت....
یون بیولی که یه روز با خنده های شیرینش همه رو خوشحال میکرد حال با مرگ دست و پنجه نرم میکنه هر آدمی تا موقعی زنده ست خیلیا طعم خوشبختی رو نمی چشند و به زودی دنیا رو ترک میکنن شاید یون بیول یکی از آنها باشه،
نیم ساعتی میشد در سکوتی روی نیم کت حیاط بیمارستان کنار دوستش نشسته بود مین سو دستی روی شونه اش گذاشت مین سو : بریم داخل
جیمین از روی نیم کت بلند شد نگاهی به دوستش کرد جیمین : میشه بری پیش رز تنها نمونه
پشت کرد بهش قدم برداشت در حین راه رفتن صدای دوستش را شنید
مین سو : کجا میری جیمین
جیمین : دنبالم نیا
شاید تنها ماندن کمی حالش را خوب میکرد امت کجا میرفت تاوان گناه هانش را کجا پس میداد بدون توجه به کلسای نزدیک به بیمارستان رفت دست گذاشت روی دستگیره بزرگ درب کلیسا و بازش کرد صدای بلندی سکوت قضا رو شکست قدم های آرامی سمته صندلی های قرمز رنگش برداشت به سمته شمع ها رفت و یکی رو روشن کرد جلوی یکی از سکو ها زانو زد دست هایش را مشت کرده و با لحن عصبی زمزمه کرد جیمین : پس که تاوان گناه هامو اینجوری پس میگیری ها
عصبی تر کرباتش رو شل کرد با صدای بلندتری که حاصل از بغض بود داد زد جیمین : اون بچه گناهی نداشت چرا داری اونو اذاب میدی گناهکار منم
سرشو بین دست هایش گرفت با صدای پایین تری گفت جیمین : لطفاً جونش رو نگیر
صدای مردی در آن سالن پخش شد جیمین فهمیده بود که پدر روحانی فقط آنجا حاضر هست پس بدون نگاه کردن بهش صدای گرفته اش در آن فضا پخش شد جیمین : تقصیره منه اون تصادف، اشک های اون دختر همش تقصیره منه
سوجون : ات اگه منو دوست بچه گی هات میدونی به حرفم گوش کن
انگشت اشاره اش رو سمته درب اتاق عمل گرفت و روبه دوستش گفت
سوجون: بهت قول میدم پسرت از اون اتاق صحیح و سالم بیرون میاد
تنها همین حرف کافی بود تا بزنه زیره گریه هق هق هایش تمام آن فضا رو پر کرده بود داشت به حال خودش یا پسرش زار میزد سرشو بین دست هایش گرفت و فقط گریه میکرد پسرش تنها دارای اش بود
سوجون از روی زمین بلند شد و با قدم های سنگینی از آنجا رفت لی هی سریع کناره دوست نشست و به آغوش گرفتش ات با گریه لب زد
ات : یون بیولم هیچ گناهی نداشت....
یون بیولی که یه روز با خنده های شیرینش همه رو خوشحال میکرد حال با مرگ دست و پنجه نرم میکنه هر آدمی تا موقعی زنده ست خیلیا طعم خوشبختی رو نمی چشند و به زودی دنیا رو ترک میکنن شاید یون بیول یکی از آنها باشه،
نیم ساعتی میشد در سکوتی روی نیم کت حیاط بیمارستان کنار دوستش نشسته بود مین سو دستی روی شونه اش گذاشت مین سو : بریم داخل
جیمین از روی نیم کت بلند شد نگاهی به دوستش کرد جیمین : میشه بری پیش رز تنها نمونه
پشت کرد بهش قدم برداشت در حین راه رفتن صدای دوستش را شنید
مین سو : کجا میری جیمین
جیمین : دنبالم نیا
شاید تنها ماندن کمی حالش را خوب میکرد امت کجا میرفت تاوان گناه هانش را کجا پس میداد بدون توجه به کلسای نزدیک به بیمارستان رفت دست گذاشت روی دستگیره بزرگ درب کلیسا و بازش کرد صدای بلندی سکوت قضا رو شکست قدم های آرامی سمته صندلی های قرمز رنگش برداشت به سمته شمع ها رفت و یکی رو روشن کرد جلوی یکی از سکو ها زانو زد دست هایش را مشت کرده و با لحن عصبی زمزمه کرد جیمین : پس که تاوان گناه هامو اینجوری پس میگیری ها
عصبی تر کرباتش رو شل کرد با صدای بلندتری که حاصل از بغض بود داد زد جیمین : اون بچه گناهی نداشت چرا داری اونو اذاب میدی گناهکار منم
سرشو بین دست هایش گرفت با صدای پایین تری گفت جیمین : لطفاً جونش رو نگیر
صدای مردی در آن سالن پخش شد جیمین فهمیده بود که پدر روحانی فقط آنجا حاضر هست پس بدون نگاه کردن بهش صدای گرفته اش در آن فضا پخش شد جیمین : تقصیره منه اون تصادف، اشک های اون دختر همش تقصیره منه
- ۸.۲k
- ۲۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط